سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

رعدافکن و برق آسا ناگه به میان آمد

رعدافکن و برق آسا ناگه به میان آمد
آن رود که در جان بود ناگه به جهان آمد


در کام که می چرخید آن حرف به خاموشی
چون پرده بر آتش شد بر خطّ زبان آمد


اقیانس رحمت شد پروانه ی چشمانش
پروانه ز پنهانش ناگه به عیان آمد


دیریست که می گویم جز عشق نباید گفت
جز عشق نگفتم تا این قصّه به جان آمد


در خود بطلب ای جان تا دوست میان گیرد
در خود چو طلب کردی آن دوست روان آمد


امروز غرامت ده هر آنچه که بستانند
خالی چو شدی از خویش، بینی به نشان آمد


دیدار چو می خواهی جانا به درون سر کش
چون شعله چو برجستی هر آینه آن آمد


حلمی سر آن دارد تا وصل تو بخشاید
این عزم رهانیدم، شاید به زمان آمد

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان