سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

تو را گویم یک از اسرار دیرین

تو را گویم یک از اسرار دیرین
که دریابی نهایت کار دیرین


به آخر می رسد اعصار غیبت
چو بینی چهره ی آن یار دیرین


تو غایب از خودی، حاضر شو ای دل
که پیدایت کند دلدار دیرین


مگو عصر ظهور و عصر غیبت
بگو من گمره اعصار دیرین


بگو من غایبی در جهل بسیار
بگو من سایه ای در غار دیرین


زبان از لغو خود دیگر فروبند
که برپایت کند هشیار دیرین


چنین غم مردگی ها از تو خیزد
غم تو نیست در غمخوار دیرین


خدا را با غموران هیچ ره نیست
برون کن از دل این اطوار دیرین


درون پرده با حلمی چو رقصید
رها شد خلقی از آوار دیرین


۰

ای روح! چه می کنی نیمه شبان..

:ای روح! چه می کنی نیمه شبان در خموشی بلندآوازه ی خویش؟
:می گردم به جستجوی زهدانی، تا نور بزایم و موسیقی برقصانم. می گردم به خوابها، می گردم بر آبها و اقیانوسها و بر آن چشمه سارها که آدمی هرگز ندید و می زایم رویاها و خیالها و در میدان های نور با بیدارها آستین می افشانم و جام می گردانم و در میدان های خون با سربازها در آتش ها می تپم و روح می گیرم و روح می گردانم. و می گردم به جستجوی دریچه ها، من فرشته ی شعف، من پیغمبر شادکامی، و دروازگان غم می بندم و جهان تا بهشتها بالاتر می کشم. هر شبان تا سپیده در معابد عشق می رقصم و در مجلس اوراق نورانی با عارفان دیرباز پیمان تازه می کنم و با پیغمبران کهن از امّت هاشان داستان ها می گویم و رازها با ایشان تازه می گردانم و آن گاه چون نخستین پرتوی صبح سقف فلک شکافت با آفتاب باز می گردم  و چون لبخند بر صورت عاشقان می شکفم. 


حلمی | کتاب لامکان


۰

در راه حقیقت تو دمادم برخیز

در راه حقیقت تو دمادم برخیز
از شادی بیهوده و از غم برخیز
تا معرفتی که نیست جز بی خویشی
از باور بند و بند عالم برخیز
حلمی

در راه حقیقت تو دمادم برخیز - حلمی

۰

ز چشم عاشقش اسرار پیداست

ز چشم عاشقش اسرار پیداست
که چشم عاشقش اسرارپیماست
نگار من اگر هم چشم بندد
قرار ما درون چشم برپاست
حلمی

ز چشم عاشقش اسرار پیداست - حلمی

۰

من و یار و گفتگوی وصال

من و یار و گفتگوی وصال
که به اندازه شد سبوی وصال


تو و زهد و وهم ایمانی
من و باده و گلوی وصال


باز هم شانه های پنهانی
پا به پا، مو به موی وصال


همه را بی تو روی دجّال است
آدمی برده آبروی وصال


زنده باد آن که چو باد رود
کو به کو به جستجوی وصال


گفت حلمی از عشق و باطل شد
سجده ی عقل با وضوی وصال


۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان