سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در
زین پنجره بیرون شو، این قصّه به پایان بر
 
زین دانش انسانی جز وهم چه حاصل شد
آن دانش بی‌آخر در روح به جا آور
 
بیمار و ملولی باز، در حال نزولی باز
برخیز ز مشت گل، این سایه‌ی خاکستر
 
راحت شو ز فرسایش، این خانه‌ی آلایش
سامان تو این جا نیست، پرواز کن از بستر
 
این لحظه چو وابینی هیچ از تو نیاید کار
کار از تو نباشد هیچ، بی‌کار شو راهی بر
 
ای یار دو جام آور تا شاد شوم زین هیچ
صد خاطر ظلمانی هم پاک شود از سر
 
یک آن به رها دادم هر سایه که می‌سفتم
دیگر نه به صرف آید این قسمت و این مصدر
 
احوال سفیران را می‌دیدم و می‌خواندم
افسانه چو می‌خواندم افسانه شدم آخر
  
رنجی‌ست به جان خفته، آتش‌زن و جان‌فرسا
حلمی چو صبوری کرد برخاست از این مجمر

این دایره زندان است، هم قفل شکن هم در | غزلیات حلمی

۰

سزای نور را با نور دارند

سزای نور را با نور دارند
ورای نور هم بس سور دارند
چراغ خامشی بر سر بیفروز
که آتشهای جان بر طور دارند

حلمی

سزای نور را با نور دارند | رباعیات حلمی

موسیقی: [Cicha & Pałyga - Tatarska [Tatar Album

۰

اندوه حقیقی..

اندوه حقیقی به شعف می‌رسد، اندوه دروغین و نمایشی به فساد. گریه‌ی دروغین یعنی خنده‌ی تو نیز دروغین است، بزمت دروغین و رزمت دروغین، میلادت دروغین و مرگت دروغین، پیوندت دروغین و جدایی‌ات دروغین است. 


نفاق، گریه‌ی انسان و خنده‌ی شیطان است. برای زیستن از نفاق چنان باید گسست که در هنگامه‌ی مرگِ جان پاک‌زیسته روح از تن می‌گسلد. ولیکن مرگ منافق به داس اعمال تباه خویش سخت و زجرآلود است. 


حلمی | کتاب لامکان

کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Zbigniew Preisner - Lacrimosa

۰

زندگی یک سفر است

زندگی یک سفر است و بالاتر از آن برای یک جوینده‌ی حقیقی یک مأموریت. عمل بی‌عملی یعنی تو از اهداف شخصی خود دست می‌کشی تا حقیقت تو را به خدمت گیرد. پیروی حقیقت، خادم حقیقت و در نهایت استاد حقیقت خواهد شد، و او مجرای عشق و همکار خداست. 


در جستجوی حقیقت از جمعیت‌ها بگسلید و اندکان حق را جستجو کنید. 
این سفر زندگی‌ست، نه یک استمنای ذهنی میان میلاد و مرگ.


حلمی | کتاب لامکان

سفر زندگی | کتاب لامکان |‌ حلمی

۰

آمد به میان به جان آتش

آمد به میان به جان آتش
افروخته شد روان آتش
 
یک جلوه ز دلبری چو بنمود
من بودم و امتحان آتش
 
هنگامه‌ی وصل چون بر آمد
نابود شدم به سان آتش
 
زان چشم سیاه شعله‌افکن
دل سوخته شد به خوان آتش


در روح چو خرقه باز کردم
آن خرقه شد آسمان آتش
 
ای چنگ‌نواز خامه‌افروز
مهمان کن‌ام آن لسان آتش
 
رویای تو پخته شد سحرگاه
من ماندم و آن نشان آتش
 
گفتم چه سزای عاشقی بود
این قصّه‌ی دلسِتان آتش؟
 
گفتا سر عاشقان ندیدی
آویخته از دهان آتش؟
 
خاموش شو و زبان مرنجان
تا ره بردت عنان آتش
  
حلمی ز میانه رخت بربست
آموخته شد زبان آتش

آمد به میان به جان آتش | غزلیات حلمی

موسیقی: Nils Frahm - More

۰

کار بیهودگان؛ تمارین عقل

تمارین عقل در نظر عشق به پشیزی نمی‌ارزند، چرا که این تمارین به نگه‌داشتن روح در آغل زمین است، حال آنکه عشق به رهایی فرا می‌خواند. 


تکرار اذکار ذرّه‌ای روح را بالا نمی‌برد، اگر صرفاً لق‌لقه‌ی زبان باشد و سالک از جریان زندگی جدا باشد. مثل این است که کسی بنشیند روزی هزار بار بگوید عشق و سپس برخیزد و در مردگی‌اش به تمارین عقل بپردازد. نام آن زندگی نیست. 


به راه آیین‌ها رفتن و بر قدم گذشتگان گام سپردن کار بیهودگان است، آنها که نمی‌خواهند زندگی کنند و چون نمی‌خواهند نمی‌توانند، و چون نمی‌توانند به لکّه‌دار کردن زندگی اقدام کنند. بر اینها زمین دوزخ و آسمان دوزخ است. 


حلمی | کتاب لامکان

تمارین عقل | کار بیهودگان | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: HAVASI — Rise of the Instruments

۰

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد
چون شعف کو در سپاه غم فتاد
ای شعف جان سپاه غم بگیر
وین چنین جوری که در آدم فتاد

حلمی

سایه‌ی عشق تو بر عالم فتاد | رباعیات حلمی

موسیقی: HAVASI & Lisa Gerrard — The Storm 

۰

تمرین برخاستن، بی‌جا شدن

این یک تمرین شنیدن است، و یک تمرین دیدن. از خویش بیرون آمدن و از مرزهای خویش پا بیرون نهادن. پا از دانش‌های مرسوم و عرفانهای سنّتی و سخنان مشهور و موسیقی‌های منقضی و قابهای کهنه و روشهای پوسیده بیرون نهادن و خود را در ماورای خویش و در ماورای حروف نوشته‌شده و تصاویر برپاشده و اصوات منسوخ تنها یافتن. این زندگی یک تمرین برخاستن است. 


به قصد شنیده‌شدن، اصوات به سراغ تو نمی‌آیند. به قصد دیده‌شدن، زیبایی‌ها از تو سراغ نمی‌گیرند. تو باید به سمت ایشان برخیزی. تو باید از خود قدم بیرون بگذاری. و چون تو با چیزی فراتر از خویش مواجه شدی، در خدمت آن خواهی بود. 


این سفر روح است و آن تنها تکرار اذکار و یک جا نشستن نیست، بلکه نشستن و از جا برخاستن است. چرا که نوها در جا نیستند و تو باید به جستجوی ایشان بی‌جا شوی. تو امن خویش را باید ترک کنی، و تا خطر را نجویی و در آغوش نگیری بیدار نخواهی شد و تنها یک تکرارکننده حروف و تجربیات دیگران خواهی بود و تنها یک سایه خواهی بود در خدمت سایه‌ها، در حالیکه توهّم در نور بودن می‌کنی.


حلمی |‌ کتاب لامکان

تمرین برخاستن | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Samurai - Japanese Lofi HipHop Mix

۰

سطح دریافت پیام

روح در طیفی بالاتر از حدّ شنوایی و فهم آگاهی انسانی سخن می‌گوید؛ نه به این امید که روزی انسان پیام را دریافت کند، بلکه به این خاطر که روزی انسان به سطح دریافت پیام برسد.

حلمی | کتاب لامکان

سطح دریافت پیام | پیام معنوی | کتاب لامکان | حلمی
موسیقی: مرسیل خلیفه - لونجا نهاوند

۰

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت
به خرج عشق گردد از بدایت


سخن آمد خرابان فاش دانند
که جان می‌گیرد این دارالغرامت


سیاق سالکی انکار دنیاست 
سر آری ندارد مرد طاقت 


دلی توفیده از رنج هزاران 
سری شوریده در شطّ مرارت 


تمام عالم از چشم تو پیداست
عجب خوندیده این چشم شهادت


همه هستی به دوشم دوش بردم
سر پایان ندارد این خلافت


سخن آمد چو حلمی از میان شد
خوشا این آفتاب و این لطافت

سخن آمد ز دخل بی‌نهایت | غزلیات حلمی

موسیقی: Tanita Tikaram - Twist In My Sobriety

۰

نیروهای تحوّل؛ آگاهی نو

نیروهای تحوّل در رگ و جانمان می‌پیچند، مگر که معبری، پلی، دروازه‌ای، دریچه‌ای، روزنه‌ای به بیرون بیابند و سنّت‌ها و آیین‌ها و همه‌ی آنچه می‌شناسیم را به باد دهند. همه با باد آمده‌اند بر باد می‌روند.


زمین همان زمین، انسان همان انسان، خاکدان همان خاکدان و جامه همان جامه، آگاهی نو می‌شود. بر سخن بیهودگان باید گوش بست و تنها باید این را شنید: آگاهی نو. 
  
چپ نو و راست نو،
چرا که میان نو.


حلمی | کتاب لامکان

نیروهای تحول | آگاهی نو | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Warsaw Village Band - To You Kasiunia

۰

گوش سپردن، هیچ گفتن

بعد از این فتیله‌ی سخن پایین می‌کشد و تنها گوش می‌سپاریم، به صدا، به موسیقی، به سکوت، به آواهای نهفته در گوشه‌های جان خویش، در میانه‌های ما. 


گفت بعد از این هیچ نمی‌گویی، می‌گویی؟ 
گفتم تا کنون هیچ نگفته‌ای، گفته‌ای؟


حلمی | کتاب لامکان

گوش سپردن، هیچ گفتن | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Loreena McKennitt - The Book Of Secrets

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان