سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

آن مست و پریشان و جفاکاره منم

آن مست و پریشان و جفاکاره منم
بی‌خویشتن و به مرگ صدباره منم
 
آن زاهد ناکرده‌گنه باش و بمان
هم مفلس و هم بی‎کس و بیچاره منم
 
صد راست تو گفتی و یکی راست نشد
همدست دروغ و آن ریاکاره منم
 
همپای حقی و همچنان فضل فروش
بر خاک فتاده هر دم آواره منم
 
آن واصل والا و وفادار تویی
بی یار و نگار و مُلک و استاره منم
 
من دور فتاده‌ام، تو حقدار بمان
سرگشته و بی‌خانه و بی‌قاره منم
 
پنهان چه خوری باده و حاشا چه کنی
بنگر که به می به غسل همواره منم
   
پیمانه‌کشم به خانه، نشناخته‌ای؟
من حلمی بدنامم و می‌خواره منم

آن مست و پریشان و جفاکاره منم | غزلیات حلمی

۰

چه سانی دل؟ خوشی با روزگارت؟

چه سانی دل؟ خوشی با روزگارت؟
به راه دل چه پوچی شد هزارت


خوشی با درد و خونی با دل خوش
میان دشمنان پرشمارت


برو ای دل مباش این سان پریشان
به سر آید شبان انتظارت


حریفی طعنه ای زد پشتِ سر دوش
شنیدم، حال پندِ آشکارت:  


مزن صوفی دم از عشق و خمش باش
که بوی نم دهد حرف قصارت


جهان نو گشت و حق نو گشت و حقدار
و لیکن تو خوشی با خشکبارت


ز بس قاطی زدی هر کهنه و نو
که قاطی شد نوار هشت و چارت


چون نو آمد دگر هر کهنه نسخ است
سخن نو گفتمت، این نو نثارت


زبان از صحبت حق آتشین است
تو با سردان خوشی، این نیست کارت


خمش حلمی دگر وقت سفر شد
برو سوی نگارِ برکنارت  

چه سانی دل؟ خوشی با روزگارت؟ | غزلیات حلمی

موسیقی: Stive Morgan - Magic Travel

۰

جمعیتِ فکرِ پراکنده اند

جمعیتِ فکرِ پراکنده اند
خاطره بازند که بازنده اند


نام خدا بر لب و کار هوا
بر خر شیطان همه راننده اند


هم به خرابی همه سو پاکباز
هم به گلایه لبِ جنبده اند


چهره به لبخنده بیاراسته
باطنِ گریانِ فزاینده اند


بی هنرانِ سفرِ‌ حال سوز
بی عملی در پی آینده اند


ثروتشان بابت بی گوهری ست
فخر فروشند که مالنده اند


جمعِ‌ گریزان ز خودِ نازجو
هر سوی عالم نقِ زاینده اند


خنده به لب می کن و این بزم بین
بی هدفان بهر چه پس زنده اند؟!


حلمی از این راه برو کوی خود
تا ابد این خاک ‌وشان بنده اند

جمعیتِ فکرِ پراکنده اند | غزلیات حلمی

موسیقی: The Soul Brothers - Sayida

۰

آه از این پس همه آواره ایم

آه از این پس همه آواره ایم
زخمی و بی خانه و بی قاره ایم
آمده یارم چو به قلّاب و تیغ
یعنی از این پس همه بیچاره ایم

حلمی

آه از این پس همه آواره ایم | رباعیات حلمی

۰

چو بنشینی جهان گردد فراموش

چو بنشینی جهان گردد فراموش
ببندی چشم و بینی روح در نوش
به پا خیزی به راه دل به گاهی
چه باشد بعد از این؟ خاموش! خاموش!

حلمی

چو بنشینی جهان گردد فراموش | رباعیات حلمی

۰

با این شب عشق هر که آوا دارد

با این شب عشق هر که آوا دارد
اینجا گذری سوی دل ما دارد
هر کس که رسید و سخن حق بشنید
بی شک که دلی بسان دریا دارد 

حلمی

با این شب عشق هر که آوا دارد | رباعیات حلمی

کتابهای حلمی را می توانید در اینجا بخوانید. 

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان