سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

هنر خود بودن؛ گور پدر دنیا!

در تمام رنج‌ها دوام آورده‌ام
دوام خواهم آورد،
در تمام دردها.
چرا که هنر خود بودن را می‌دانم.
چرا که می‌دانم هر بار 
چگونه سر برآورم و بگویم:
گور پدر سنّت‌ها!
گور پدر آیین‌ها!
گور پدر عزا و ادا!
گور پدر سال‌های نو!
و همه حال‌های هوا!


در تمام ایّام و ادوار دوام آورده‌ام،
چرا که می‌دانستم کیستم؛
من روحم،
ذرّه‌ی خدا.
و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند
از آن خویش در آوردم.


این بار به صدای رسا
فریاد می‌دارم
تا ابد تا همیشه:
گور پدر عزا و ادا!
گور پدر سال‌های نو!
گور پدر قدیم و جدید!


گور پدر دنیا!
من از آن توام.


حلمی | هنر و معنویت

هنر خود بودن | گور پدر دنیا | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: (KINO - Spokoynaya Noch (Calm Night

۰

یادآوری معنوی

حال میلیونها سال گذشته است. عقلا و فلاسفه طفلان نوپای خلقت اند، و سالکان عشق گامهای بلند خویش برمی دارند. بر سالکان عشق نیز هنوز بسیار گامها و چرخه هاست، لیکن چون نام عشق بر زبان می رانند و جام عشق می نوشند، به جرگه ی نجات یافتگان و سعادتمندان راه ابدی راه یافته اند. سالکان عشق، این خوانده شدگان، سرانجام از دام بیرون خواهند جست. 


حال میلیونها سال گذشته است. همه چیز به یاد آورده می شود و همه چیز باید از خاطر زدوده شود. کان در گیاه متولّد می شود، گیاه در حیوان، حیوان در انسان، و انسان در روح. همه چیز بالا می خیزد. کار را آن می کند که در گام بلند خویش استوار بماند. حرف از یاد خواهد رفت، زبان فراموش خواهد شد، خاطرات رنگ خواهند باخت و جسم اصلیت خویش را خواهد بازید، چرا که آن را اصلیتی نیست و اصلیت تنها از آن روح است. خاموشی خواهد وزید و سخن از رحم خاموشی بیرون خواهد خزید. 


نقطه ای بر انتهای یک تکامل و کلمه ای بر سر سطر. پلّکان تا بی نهایت بالا می رود و هرگز هیچ پایانی نخواهد بود تا آن روز که طومار پیچیده شود. آنجا نیز پایانی نخواهد بود، چرا که جایی نخواهد بود و زمانی، و آنجا را که جا و زمان نیست، پایانی نیز نیست. آنجا تنها جان است، جان را پایان نیست. آری عشق جاودانه است. میلیونها سال گذشته است، میلیونها نیز خواهد گذشت. به پایان خواهد رسید و آغاز خواهد شد. تنها عاشق از چرخ رسته است. 


خاموش باش، تعجیل مکن، مَسِتا! خود را مفریب و برده ی هیچ راه مباش. رهرو باش! باز از نو از پس هزاره ها بشنو: خود را بشناس! همه چیز را به عزم چیز بالاتر پشت سر بگذار. اگر عالِمی، بالا بیا، دینداری، بالا بیا، فیلسوفی، بالا بیا! عاشقی، بالا بیا، بالاتر! حرکت مکن، بجنب! راه را پیدا کن، راه بشناس. در راه خودت را وقف کن. تنها یک کار کن، چه بهتر که آن یک کار شناخت تو باشد. دنیا را بشناس و آنگاه فراموش کن. فراموشش کن تا در خاطر خدا به یاد آورده شوی. 


به یاد آر:
تو روحی،
فرزند خدا.


حلمی | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان