سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عشق..

عشق؛
به پاکیزه‌ترین،
به سخت‌ترین شکل ممکن.


حلمی - کتاب اخگران

عشق.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

عشق معنای بودن..

عشق متّضاد عقل، آری. امّا عشق متّضاد عشق نیز هم. عشق، استوار و پایدار و ثابت‌قدم، آری. امّا عشق توفانی و آتشین و رقصان نیز هم. عشق معنای بودن، آری. امّا عشق نابودن نیز هم.

عشق از کف دادن، عشق به دست آوردن. عشق هجران و عشق وصال. عشق آنجا که بودم و نخواهم رسید، یعنی به آنجاتر سر کشم و آن‌چنان‌تر خواهم شد. عشق یعنی می‌خواستم به شمالِ غرب پر کشم، امروز به جنوبِ شرق رهسپارم.

عشق، این لحظه و این جا، آری. امّا عشق همه لحظات و همه جاها نیز هم. عشق در مکان، عشق لامکان نیز هم. عشق در زمان، عشق بی زمان نیز هم. همه چیز از عشق، همه چیز در عشق. همه چیز عشق.

حلمی | کتاب آزادی

عشق معنای بودن.. | کتاب آزادی | حلمی

۰

آن و آزادی

چیزی جز عشق خالق زیبایی نیست، و چیزی جز عشق نگهدار زیبایی نیست. عشق است که صفت روح است، که چون کودکان شاد و خندان و آزاد، می‌زند و می‌رقصد و می‌خواند و می‌آفریند.

کثافتی در جلوی چشمانم است. این کثافت را با عرق جان خویش می‌شویم و بهر آنچه تقدیم می‌دارم نه نام می‌خواهم و نه نان، بلکه آن و آزادی، که اگر دادند خوش است و اگر ندادند خوش‌تر؛ منّت می‌گذارم، چشم می‌بندم، بال می‌گشایم و از این لجنزار تا ابد می‌رهم.

حلمی | کتاب آزادی
آن و آزادی | کتاب آزادی | حلمی
۰

عشق نان نیست

آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.


نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 


از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست جز هیچ‌جا! عشق دلدادگی‌ست. عشق سرگشتگی‌ست. عشق، خونکردن است. عشق جز به عشق به هیچ چیز خونکردن است. 


عشق آتش است و آرامش است و نور است و جنگ است و موسیقی‌ست و صفا، و آفتاب است در فروترینِ ظلمات، و آسمان است آنگاه که جز زمین به چشم نمی‌آید و آزادی‌ست در آن زمان که آزادی کلمه‌ای از یاد رفته است.


عشق، ستم است. چنین ستمی بر خویش روا داشتن رواست. عشق رنج است، این رنج آزادی‌بخش. عشق نان نیست، آزادی‌ست، نانش نیز در آزادی‌ست.


در آغوش هم بپیچید و بسوزید و فرو بریزید ای عشّاق، و فرزندان نو به دنیا آورید. نهراسید از فرزندان عشق و نهراسید از آنچه به دنیا گام می‌نهد، بلکه جهان را برافروزد و پرچم رویاهای نو برافرازد. 


در آغوش هم بپیچید ای عشّاق
این فرصت گریزپا گرامی بدارید.


حلمی | هنر و معنویت

عشق آزادی‌ست، رویاهای نو | هنر و معنویت | حلمی

۰

ای بس عجب که خامان از عشق دم‌زنانند

ای بس عجب که خامان از عشق دم‌زنانند
ترسندگان ز حقّت در صورتت دوانند


بی هیچ نای رفتن از وصل لاف دارند
از تیرها گریزان در حسرت کمانند


از خطّ زنده فارغ، با آنچه رفته عاشق
بن‌بست خودپرستی در کوچه‌ی گمانند


این گونه سالکانی از موسقی گسسته
در خویش تار بسته، خود گفته خود بخوانند


ای خام! راه دور است، برخیز و جاده فرسا
صد پخته از تو خوش‌تر خونیده می‌کشانند


از مرگ باک داری، تو خوی خاک داری
تو عاشقان ندیدی خون رزان چشانند


ما تک به خویش خوانیم، این جمع‌ها ندانیم
این خشک‌ها نگه کن در وقت چون شکانند


گه سبز و گه بنفشی گه زرد و گه عنابی
هرگز منافقان را دیدی که چون درانند؟ 


ای صد عجب که مستان در رنج می‌ستیزند
این شوی و موی‌داران در وهم صلح جانند


وقت سحر جهانم پاشید و عشق فرمود
حلمی بیا که پیران راه صواب دانند

ای بس عجب که خامان از عشق دم‌زنانند | غزلیات حلمی

۰

دنیوی باشید؛ همه چیز دربارۀ عشق است

تمام کار دنیا درباره ی عشق است. آنجا که علم و صنعت هم رشد می کند از عشق است و هر جا که نمی کند از نبود عشق است. همه ویرانی ها و ورشکستگی ها از حرص است، همه از خودخواهی ست. آنجا که عشق نیست، خودنمایی ست، تن آسایی است، گریختن است. حریص حتی دنیوی هم نیست، چون دنیوی به فکر دنیاست، به کار دنیاست و دنیا را می سازد. حریص تنها به فکر خویش است، فکر خویش جان را بند می زند و خوار و ذلیل می سازد، و چنین است که او بیچاره است.  


همه چیز درباره ی عشق است. کار معنا عشق است، کار دنیا هم عشق است. خداباور بی عشق، آزمند است. خداناباور عاشق، از خویش ایثار می کند و کار خدا می کند و جهان پیرامون خویش را می سازد. باورِ صرف پشیزی نمی ارزد. هر کس می گوید می ارزد به پیرامون خویش بنگرد. باور بی عشق و بی حرکت، از سر حرص است. باور بی عشق، خودِ بی باوری، نفاق و غارت است.


هر جا عشق هست ایمان بار می دهد، هر جا بی مزدی ست برکت است. هر جا عشق است، کار بی وقفه است. هر جا عشق است، بیداری ست، بخشندگی ست، جنبندگی ست، بی قراری ست. بی عشق، بهشت جهنّم می شود و با عشق هر جهنّم عاقبت بهشت است. همه چیز درباره ی عشق است. 


در نهایت به حریصان باید گفت دیگر لازم نیست بخواهید معنوی باشید که از شما برنیاید، این چه حرصی ست که می خواهید معنوی باشید؟ لیکن دنیوی باشید، به شیوه ای درست. دنیا را دوست بدارید و برای دنیا کار کنید، با تمام قلب و با تمام عشق و ایمان خویش. در کار دنیا نیز می توان معنوی بود، که هر که با عشق چیزی ساخت کار معنا کرده است و عاقبت از دنیا بالا می خیزد. پس بدانید که برای معنوی بودن باید ابتدا به درستی دنیوی بود.


حلمی | کتاب لامکان

همه چیز درباره ی عشق است | کتاب لامکان

موسیقی: Komitas - Cloudy Sky

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان