سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

از راه هیچ نرفته‌ام..

از راه هیچ نرفته‌ام، هنوز بسیار در برابر روست. چنان از راه در برابر روست که می‌توانم بگویم هرگز هیچ نرفته‌ام. می‌توانم بگویم، به قلبی مالامال نور و موسیقی، که هرگز هیچ چیز ندانسته‌ام و جز شاگردی حقیقت، این بالابلند گردنکش بی‌مروّت، هرگز هیچ کار نکرد‌ه‌ام و نخواهم کرد، تا ابد.


کوتاه می‌شوم، کوتاه‌تر از همیشه، و چون شعله‌ای رو به خاموشی سر فرو می‌کشم، و آنگاه به دمی دیگر برتاخته از عدم، در شعله‌ای بالاتر سر می‌کشم، و به عزمی تناور، در تمام هیچ هیکل گسترده، در تمام خدا، بی‌مرگ بی‌محابا به پیش می‌تازم و در همه سو می‌گسترم.


تمام وصلها در پیش رو می‌نهم، همه را باز می‌گردانم، همه‌ی آنها که در برابر روست را نیز بازمی‌گردانم؛ به تو، به زندگی. من اینها را نمی‌خواهم. من تنها تو را می‌خواهم؛ خود تو را،‌ خود خود سوزناک دیوانه‌وار بی‌بازگشت تو را. و همه چیز را در این راه، تن و وطن و تمام سرزمین‌های پیش رو را به سویت در خواهم نوردید.


حلمی |‌ هنر و معنویت

از راه هیچ نرفته‌ام | هنر و معنویت | حلمی

۰

وقت فنا شدن است

انسان در پیشگاه عقاید امروز خویش، فردا سرشکسته است. چه خوش است نگاه بی‌نظر، عقیده‌ای نپروراندن، عشق را گذاشتن تا در جان بچرخد و برقصد و بخواند آن آواهای بهشتی را. 


چه خوش است بی‌جانبی، آنگاه که جانب‌ها در هم‌اند و دشمن امروز دوست فرداست. چه خوش است بغض‌ها فروشستن، کینه‌ها از قلب زدودن و خویش را گشودن بر هر چیز که خداوند ما را بدان مایل است، تو بگو ما را با آن سر دشمنی باشد. 


وقت فنا شدن است، یعنی از خویش و عقاید و عقده‌های خویش خلاصی یافتن. وقت مردن است، یعنی این تن که فرو می‌ریزد، تن نو با سر نو، قلب نو، و جان نو برمی‌خیزد. چه خوش است چنین مردن، چنین نو شدن.


جزءجزء از تمام خویش برخاستن، زندگی را به تمام خواندن، و روح را به کّل آموختن، دیدن، شنیدن، به کار بستن. تن خویش چون سرزمین خویش دوست داشتن، و از تن خویش، این سرزمین خویش، به تمامی در روح به پا خاستن. راه لطیف خدا، کار دشوار عشق.


حلمی | هنر و معنویت
کار دشوار عشق | هنر و معنویت | حلمی
۰

خانه‌ی نو؛ این ایستگاه ابدی

مستی اینک آرام می‌گیرد، و با عبور از طغیان‌های جان به کرانه می‌رسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جان‌ها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده می‌شد و هرچه بخشیدنی بخشیده. 


جان به بالا می‌رود و از چرخ بالا می‌پرد، و در این چرخ نیز کس بیهوده گم نیست. هیچ کس گم نیست و سرانجام هر جان آشوبیده از پس افتادن‌ها و برخاستن‌ها به طریق ابدی فراخوانده می‌شود و راه می‌یابد و نخستین گام‌های لرزان خویش را بر‌می‌نهد.


از میان سرزمین‌ها گذشتیم، لنگرها انداختیم و لنگرها گرفتیم. از آسمان‌ها گذشتیم، بال‌ها بستیم و بال‌ها گشودیم. تاریخ یک چرخ کامل زد و سرانجام بدانجا روان شدیم که نخست از آنجا آمده بودیم. این بار در آنجاییم که سرزمین ما بود و خود برساخته بودیمش و همه چیزش را از الف خود برافراشته بودیم. دوباره اینجاییم، از نو، تا نو نوتر کنیم و اینجا اینجاتر. 


این ایستگاه ابدی، در اینجا خانه‌ای خواهیم ساخت، در خانه خانه‌ای نو، با آغوش‌های گرم و استوار، و در اینجا از معبد درون خویش، معبدی برخواهیم آورد، و از آن به همه جا روان خواهیم شد. ما فرزندان راه ابدی، مبارزان طریق موسیقی و نور، بدینجا فراخوانده شده‌ایم و در این لنگرگاه آسمانی، تخت و بخت خویش برپا می‌کنیم. 


حلمی | هنر و معنویت

خانه‌ی نو، این ایستگاه ابدی |‌ هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: Katil - Kuzim

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان