سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

در کوره..

در کوره می‌پزند
کلماتی که
نگفته
خواهند شد. 


حلمی | کتاب اخگران

در کوره .. | کتاب اخگران | حلمی

۰

تو هیچ مگو

هوشیاری مرگ است - آن هوشیاری چون این آدمی‌سیمایان زیستن -، و مستی زندگی‌ست، این چنین مستی در چنین دنیا  که گردن سگی در پیشگاه حق در آن از گردن آدمی بی‌نهایت بار افراشته‌‌تر است. 


سپیده‌دم سخن در تلخ‌ترین هنگامه‌ی نظاره؛ تن سست که جز کود نخواهد شد به جستجوی سود است و روح ناپدید که جز عود نیست بر این همه می‌نگرد،‌ می‌خندد و هیچ نمی‌گوید. 


تو هیچ مگو ای سفینه‌ی کتمان،
من می‌نشینم و لب می‌بندم؛
سخن می‌شرّد و بیکرانه می‌گیرد. 
نه کس سخن گفته، نه سخن کس شنفته. 


حلمی - کتاب اخگران
تو هیچ مگو | کتاب اخگران | حلمی
۰

سخن از کجاست؟

سخن از کجاست؟
از طبیعت است که سنگ می‌روید، 
از خداست که روح می‌زاید.


سخن از کجاست؟
از آسمان عدم، 
و از آفتابی‌ترین نقطه‌ی دم.


سخن از کجاست؟
از دختران بهار، 
و از آنان که ناگشوده عریان‌اند. 


حلمی  - کتاب اخگران

سخن از کجاست؟ | کتاب اخگران | حلمی

۰

گفت و سکوت

: گفته شد آنچه که نباید.
: پس سکوت آنچنان که باید.


حلمی - کتاب اخگران

گفت و سکوت | کتاب اخگران | حلمی

۰

با سکوتی مشتعل آغشته‌ام

با سکوتی مشتعل آغشته‌ام
در سکوتی این چنین گم گشته‌ام
آری آری این چنین پیدا منم
چون که پنهانی به جانم کِشته‌ام

حلمی

با سکوتی مشتعل آغشته‌ام | رباعیات حلمی

۰

خاموشی سخن می‌گوید

همیشه خاموشی ارجح است. امّا آنگاه که سخن فرو می‌ریزد دیگر کسی نیست که خاموش بماند یا سخن بگوید؛ این خاموشی‌ست که لب به سخن گشوده.

حلمی

خاموشی سخن می‌گوید | هنر و معنویت | حلمی

۰

همه سو نظر چو کردی..

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن
سخن سکوت بشنو، دم آدمی رها کن
دم آدمی چه باشد؟ دم آسمان عزیز است
دم آسمان بگیر و گوش محرمانه وا کن

حلمی

سخن سکوت بشنو | اشعار حلمی

موسیقی: Desert Dwellers - At Last, Our Refuge

۰

گوش سپردن، هیچ گفتن

بعد از این فتیله‌ی سخن پایین می‌کشد و تنها گوش می‌سپاریم، به صدا، به موسیقی، به سکوت، به آواهای نهفته در گوشه‌های جان خویش، در میانه‌های ما. 


گفت بعد از این هیچ نمی‌گویی، می‌گویی؟ 
گفتم تا کنون هیچ نگفته‌ای، گفته‌ای؟


حلمی | کتاب لامکان

گوش سپردن، هیچ گفتن | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Loreena McKennitt - The Book Of Secrets

۰

گوش محرمانه وا کن

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن
سخن سکوت بشنو، دم آدمی رها کن
دم آدمی چه باشد؟ دم آسمان عزیز است
دم آسمان بگیر و گوش محرمانه وا کن

حلمی

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن | اشعار حلمی

موسیقی: Replacement - Beautiful Ambient Mix

۰

خوش از این قراربانی، سیلان آن‌جهانی

خوش از این قراربانی، سیلان آن‌جهانی
شبم از وصال جوشید و رهیدم از میانی


تو خوشی به شعر و صورت، منم از حروف بیزار
به سکوت سر سپردم و سخن وزید آنی


تو خوشی به نکته‌گیری که به نکته‌ها اسیری
چو به کُل نظر نمایی برهی ز نکته‌دانی


به ره خدای می‌رو که عَلَم ز عشق گیری
چون قلم ز عشق گیری بزنی دم از معانی


همه معنی است عالم به حروف خود دمیده 
تو به قلب‌ها نظر کن که رموز عشق دانی


تو چپی چه راست گویی؟ تو به راست چپ چه جویی؟
به میانه خیز آدم که به آسمان برانی 


به میانه بال بگشا، پر ارتحال بگشا
در اتّصال بگشا که تو باز عشق‌سانی


دمری به طعنه‌ام گفت که شه سخن فلان است
دمرا سخن ندانم، تو برو خوش‌ات فلانی


چو شه سکوت دیدم ز سخن زبان بریدم
به سکوت درنشستم به عوالم نهانی


همه شه‌نگار گفتم، همه را ز یار گفتم
ز ره دیار گفتم به هزار و یک نشانی


به بیان صدق حلمی ز رموز عشق بنمود
تو به آینه نظر کن که ز خود خطی بخوانی

خوش از این قراربانی، سیلان آن‌جهانی | غزلیات حلمی

۰

اینجا، برهوت

آموزگاری که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بگوید؟ شاگردی که مشتاق آموختن است، در برهوت چه بیاموزد؟ لیکن آموزگار حق در برهوت سخن می گوید و شاگرد حق می شنود. من سخن نمی گویم، که برهوت خود سخن می گوید. لبان نمی جنبند و گوشها از بیرون نمی شنوند. آن سخنان پنهانی بشنو!


اینجا هیچ کس نیست. آدمی در شهر سایه هاست. همه در گفتگویند و هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. همه با خبرند، امّا همه اخبار سایه هاست. خاموشی، وادی سخن است و آن که خاموش است می گوید و آن که خاموش است می شنود. دستها نمی جویند و گامها به هیچ سو نمی روند. آن راههای پنهانی ببین!


آن سخنان پنهانی بشنو، آن راههای پنهانی ببین و آن گامهای پنهانی بردار. راه در برابرت گسترده و کلمه به خاموشی در کنارت ایستاده. چون تو بروی، راه خواهد رفت، و چون تو بشنوی، کلمه سخن خواهد گفت. 


اینجا، برهوت؛ و سخن از سرچشمه می جوشد.


حلمی | کتاب لامکان

۰

از نان شب واجب تری

آه، رنج می شکفد و ترانه سر می دهد
آه رنج، تو بر جانهای عاشق از نان شب واجب تری.


چه جنگ خونبار است از آن لحظه که من بگویم و تو بشنوی
چه راههای تاریک است که من به پنهانی بر تیغ ها می نوردم
تا تو در بیرون آسوده باشی. 


آه چه دشنام ها که تو را می دهم ای عقل
و تو را که سربار و پروار عقلی،
و تو نخواهی دانست این از گنج ارزشمندتر است.


آه، عشق می گوید و تو نخواهی دانست
آه عشق، تو بر جانهای خوندیده دایه ای. 


چه سوزهاست که از میان سینه شعله می کشد
لب خندان و چشمان خندان و گونه ها شکفته
چه آتشهاست که چنین ما را از درون گرم داشته!


آه، سکوت سخن می گوید و کس نمی شنود
مگر آن گوش که از درون گشوده باشد.


آه رنج، در تو قد بالا باید کشید
و تو را باید جست به گاه نایابی
و چون گوهر شب تاب بر تاج سر باید نشاند
و با تو از آسمانها بالاتر باید پرید.


تو گوهر دلی ای رنج
و تو ای دل، پیر رنجی
وصلتان چه فرخنده!


حلمی | کتاب لامکان


موسیقی: TARABBAND - Hanna El Sikran

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان