سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

به خدا که بی‌خدایی به از این خدانمایی

به خدا که بی‌خدایی به از این خدانمایی
به خدا که کفر بهتر ز مذاهب هوایی
سر آن اگر نداری که ز خواب مرگ خیزی
دم آن گرفته این دل که ز مرگ خود در آیی

حلمی

به خدا که بی‌خدایی بِه از این خدانمایی | رباعیات حلمی

۰

در یک آن

بی آن که بدانم چگونه،
همه‌ی آنچه نمی‌خواستم
در یک آن به دست آمد.

حلمی | کتاب اخگران

در یک آن | کتاب اخگران | حلمی
۰

حال، بار تن می‌جویم.

حال، بار تن می‌جویم، تا خلاصی از این بی‌باری، بی‌همگی. حال، همگان می‌جویم تا عظمت نابودگی بر خویش آسان کنم. حال، می‌روم اخگران در میانه بپاشم و از کردگاری آتش بر همگان - ناشناس - داستانها کنم.

آرام‌آرام با مشعلی در دست از قلّه پایین می‌آیم. آهسته‌آهسته پیرامون می‌نگرم، بر ذرّه‌های خویش‌نازموده‌ی خویش از کران تا کران هستی. من، خویش آزموده‌ام. حال، بازمی‌گردم تا هر چه با خویش کرده‌ام، با آنها کنم.

حلمی | کتاب اخگران 
عظمت نابودگی | کتاب اخگران | حلمی
۰

من مسئولم

من مسئولم؛
مسئول تمام کارهای خویش،
و مسئول تمام آن کارها که نکرده‌ام
و چون اصابتی بر سر راهم قرار می‌گیرند. 

من مسئولم؛
مسئول تمام خویش
و تمام آن چیزها که جز من در جهان است. 
- چه چیز جز من در جهان است؟! -

من مسئول تمام جهانم. 
چرا که من گرچه ذرّه‌ای بیش نیستم از تمام جهان،
لیکن تمام جهانم. 

من همه‌چیزم.
همه‌چیز به گُرده‌ی من است.

حلمی | کتاب اخگران
من مسئولم | کتاب اخگران | حلمی
۰

در میکده برپایی

بر ساحل برقصی که هیچ،
بر کوه بسوزی هنر است. 
از جلگه به کوه شدم که تمام‌عیار بسوزم. 

در مسجد اگر عابدی که هیچ، 
در میکده برپایی هنر است.

حلمی | کتاب اخگران
تمام‌عیار سوختن | در میکده برپایی | کتاب اخگران | حلمی
۰

بر زمین سخت

از تمام عمر، تنها اندکی روی زمین بودم. 
امّا آن اندک را تمام بودم. 

بر آسمانها پریدن بسیار آسان است.
همگان نخست بالا بودیم.
دشوار، بر زمین سخت به نرمی و فروتنی گام برداشتن است.

مردن بس فرحناک است.
اشک با میلادهاست.

حلمی | کتاب اخگران
اشک با میلادهاست | کتاب اخگران | حلمی
۰

جهان نو

نه برای منشاء‌ سر فرو می‌آریم، 
و نه برای مجرا.
بلکه دوشادوش 
با منشاء و مجرا،
به برساختن جهان نو فرا می‌خیزیم.


حلمی | کتاب اخگران

دوشادوش | منشاء و مجرا | حلمی | کتاب اخگران

۰

مرگ و میلاد خدا

بی‌شک که باید بتوانم به نیکی بمیرم تا بتوانم به نیکی زندگی کنم. و نیز به عکس، بایست بهر نیکو مردن به نیکی زیست.

بی‌شک این خلقتی تباه هست، هرچند بس زیباست. 
بی‌شک خداوندگار این خلقت را می‌بایست یابید و به آهستگی بر سر شانه‌اش زد و به صراحت در چشمانش نگریست و به رسوایی گفت: آفرین!

بی‌شک این خداوندگار بایست به نیکی بمیرد تا بتواند به نیکی برخیزد و زندگی کند، و نیز به حق، آن خداوندگار منم!

حلمی | کتاب اخگران
مرگ و میلاد خدا | کتاب اخگران | حلمی
۰

حماسه خبر نمی‌کند

حماسه خبر نمی‌کند، چنان چون جاودانگی.
آفتاب خبر نمی‌کند و نیزه‌زاران گندمگونش در شعف‌گاهان سحر.
کوبه خبر نمی‌کند که کی می‌زند و ترانه‌ی آمدن سر می‌دهد. 

خروش خبر نمی‌کند،
و سپیده‌ای که در شب دست در حال روییدن است. 

حلمی | کتاب اخگران
حماسه خبر نمی‌کند | کتاب اخگران |‌ حلمی
موسیقی: Chris Rea - E
۰

تا عمر هست..

تا عمر هست جسم تخمیر می‌کنم و روح بر می‌کشم. تا عمر هست کوتولگان هیزم می‌کنم و اخگران پرواز می‌دهم.
تا عمر هست - این تنهایی عظیم بی‌انتها -، آسمان در آغوش می‌کنم، ماه در آغوش می‌کنم، خورشید در آغوش می‌کنم و با تمام جان خویش بر زمین می‌کوبم و از زمین سرد کوبیده‌ی نامروّت، عشق، آزادی، بخشایندگی و راستی فراز می‌کنم. 

تا عمر هست؛
این برکت بی‌حدّ ناممکن.

حلمی | کتاب اخگران
تا عمر هست | کتاب اخگران |‌ حلمی
۰

ماهِ شایسته

هنوز
ماهِ شایسته
تمام نیست. 


حلمی | کتاب اخگران

ماهِ شایسته | کتاب اخگران | حلمی

۰

چه اگر من یک‌ تن..

چه اگر من یک‌ تن همه آن دوزخیان را به آغوش گیرم و به زمین افکنم؟ به بهشت نه، کآن بهشت از دوزخ بتر است. آن دوزخیان را تنگ در آغوش گیرم و به زمین افکنم. کاین زمینِ سخت از بهشتِ نرم صدهزاربار بالاتر است.

چه اگر من یک‌ تن،‌ هزار تن شوم و از من یک، هزارهزار روید و از هر هزار، هزار هزار هزار؟ چه اگر من عزم کنم و دوزخ بر سر آن بی‌وطنانِ بی‌شرفِ هزارپدرِ بی‌خانه خراب کنم؟ چه اگر منِ درویشِ پستِ بی‌همه، یکتایی پیشه کنم و به یکتایی همه انجمن و همه تن از هم پاشم و آن یک روحِ تک در خویش فراهم آرم؟

چه اگر من پرده‌ی بی‌کرداری بدرم و آن هلال واژگون و ستاره‌ی خونریزش بازگونه کنم؟ 
چه اگر من یک‌ تن،
هزار تن شوم،
و همه آن دوزخیان،
به آغوش گیرم و به زمین افکنم؟

حلمی |‌ کتاب اخگران
چه اگر من یک‌ تن.. | کتاب اخگران |‌ حلمی
۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان