سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

باید کاشته شود..

باید کاشته شود در قلب،
بذر بی‌بازگشت روشنی.
در اهتزار،
هماره عشق.


حلمی - کتاب اخگران

باید کاشته شود.. | کتاب اخگران | حلمی

۰

در شب تاریک جانش استواست

در شب تاریک جانش استواست
کم نگویم زو که از جان خداست
عالمی سرگشته در دنبال او
ای گُمان این اوست دنبال شماست

حلمی

در شب تاریک جانش استواست | رباعیات حلمی

موسیقی: Sahalé - Tortuous Maze

۰

به صد هزاره پر زدم..

به صد هزاره پر زدم به صد هزار آه و غم 
که کهنه‌بار کالبد کجا کشم؟ کجا برم؟
  
کجای این زمین پرت حیات دیگری توان؟
ز کالبد زبانه کش، ز دوش افکن این عَلَم
 
جنازه‌ای به کالبد، ز این خیال و حال دد
چو روح باش و ذکر گو به های و هوی زیر و بم
 
دو ناسزا به عقل ده، مرام علم در شکن
هر آن چه در تو کاشتند خراب کن، بکن ز دم
 
به خوابگاه وصل خیز، چه‌ای تو وصله‌ی بدن؟
خلاص شو ز هر چه تن، بیا که جامه بدّرم
 
بیا که عشق حاضر است تو را به خواب‌ها برد
به سرزمین آفتاب، به رازهای آن حرم
 
گذر ز خویش و هر چه تن، ز هر چه ما و هر چه من
اگر که مرد و عاشقی، بیا که با تو بگذرم
 
ز چرخ غصّه پر گشای، به نیستان رحم آی
بیا که لطف می‌کنم، بیا که ناز می‌خرم
 
به هدیه‌های روشنی، به وعده‌های نازناز
تو را پناه می‌دهم به نام و جام و ساغرم
  
چه حلمی شکسته‌دل نشسته‌ای به آستان؟
بیا که در گشوده‌ام، بیا که راه می‌برم

به صد هزاره پر زدم.. | غزلیات حلمی

۰

و چرخ را می‌نگرم..

عدّه‌ای می‌پندارند این مذهبی ابله سخت است. نه لیکن این غیرمذهبی ابله‌تر سخت‌تر است. این و این هر دو سخت‌اند، چرا که «آن» نیستند. «آن» لطیف است و بهر خلق دست‌نایافتنی. این که سخت و ترد است و فروریختنی. بهر این و این غم نیست، و بهر «آن» نیز جز شعف نیست.

انبوه خلق را می‌نگرم؛ این توده‌های سیاه زار.
فردی حق را می‌نگرم؛ این یکِ نامنتهای در چرخ.
و چرخ را می‌نگرم؛ از خلقْ زار و از حق به کار.

حلمی | کتاب آزادی

و چرخ را می‌نگرم | کتاب آزادی | حلمی

۰

در دور فلک بسی سفرها کردیم

در دور فلک بسی سفرها کردیم
در حادثه‌ی عشق خطرها کردیم
تا خارج از این گردش باطل گشتیم
دیدیم و شنیدیم و خبرها کردیم

حلمی

در دور فلک بسی سفرها کردیم | رباعیات حلمی

موسیقی: کارل جنکینز - ترانه‌ی روح

۰

خوابگاهیست که آن منزل بینایی ماست

خوابگاهیست که آن منزل بینایی ماست
خانه‌ی راحت روح و دم بالایی ماست
سفر عشق همین‌جاست که آغاز شود
هیزمش عقل کج و کاکل اینجایی ماست

حلمی

خوابگاهیست که آن منزل بینایی ماست | رباعیات حلمی

۰

برو بیرون شو از خود..

برو بیرون شو از خود، خوش سفر کن
برو آن سوی دیگر را نظر کن
برو آنجا که منزلگاه ماه است
سرای مهربانان خوش گذر کن

حلمی

برو بیرون شو از خود.. | رباعیات حلمی

موسیقی: [Worakls - Orchestra [Full Album

۰

سفر عشق

هدیه ای از عشق، هدیه ای از رنج. نوش قلب عاشقت. و این بوسه ی آتشین خدا جداره های سخت قلب می سوزاند و آن یاقوت سرخ تپنده به تو می نمایاند. هماره عشق، هماره رنج و هماره تابش سرخ گوهر دل. 


هماره راههای ناهموار و هماره همّت های پولادینِ در عشق سربرآورده. هماره رزم و در فاصله ی دو رزم، بزمهایی از نور و نوا. در بحر عشق، هماره راندن. بی هیچ مکث، هماره پرواز. چون بنشستن، برخاستن، چون غنودن، ایوان فلک آراستن. 


دنیا، هیچ، همه هیچ، لحظه ای به منظره اش ننگریستن. چون موشک به دنباله ی آتشین، سفری مستقیم به مقصد قلب خدا. راه در برابرت گسترده، همه چیز را به راه وانهادن و بی غباری درنگ، سر به ماه سپردن. 


حلمی | کتاب لامکان

سفر عشق | کتاب لامکان

موسیقی: ارکستر سه نفرۀ آرشیدوک از بتهوون

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان