سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

گفت و سکوت

: گفته شد آنچه که نباید.
: پس سکوت آنچنان که باید.


حلمی - کتاب اخگران

گفت و سکوت | کتاب اخگران | حلمی

۰

تنها عاشق فنّ خدا می‌داند

از تنهایی در خدا تنها یک بند انگشت تا جنون فاصله است، تنها یک بند انگشت تا اوهام فاصله است، تنها یک بند انگشت تا به انگلِ خونخوارِ دنیاپرستِ قدرت بدل شدن فاصله است، و تنها یک بند انگشت تا فسردگی، شکست و سقوط و اضمحلال فاصله است.

لیکن تنها عاشق فنّ خدا می‌داند، و می‌داند که بر بندهای باریک شعله‌ور چگونه باید راه رفت. آری، برای در خدا دوام آوردن، در خدا ماندن و در خدا راندن، تنها می‌بایست عاشق بود. 

حلمی | کتاب آزادی
تنها عاشق فنّ خدا می‌داند | کتاب آزادی | حلمی
۰

همه سو نظر چو کردی..

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن
سخن سکوت بشنو، دم آدمی رها کن
دم آدمی چه باشد؟ دم آسمان عزیز است
دم آسمان بگیر و گوش محرمانه وا کن

حلمی

سخن سکوت بشنو | اشعار حلمی

موسیقی: Desert Dwellers - At Last, Our Refuge

۰

در جهان خدا

آنگاه که می‌خواهم سکوت کنم، سخن می‌گویم. آنگاه که می‌خواهم سخن بگویم، لبان مهر سکوت می‌‌خورد. خداوند سخن می‌گوید، خداوند می‌داند، خداوند سکوت می‌کند. 


در جهان خدا
خواستن، نتوانستن است!


حلمی | کتاب لامکان
در جهان خدا | کتاب لامکان | حلمی
۰

نگفتن، نه گفتن

نگفتن،
نه گفتن.
قانون عشق،
قاعده‌ی سکوت.

حلمی

نگفتن، نه گفتن | کتاب لامکان

موسیقی:‌ Mose - Vida

۰

گوش سپردن، هیچ گفتن

بعد از این فتیله‌ی سخن پایین می‌کشد و تنها گوش می‌سپاریم، به صدا، به موسیقی، به سکوت، به آواهای نهفته در گوشه‌های جان خویش، در میانه‌های ما. 


گفت بعد از این هیچ نمی‌گویی، می‌گویی؟ 
گفتم تا کنون هیچ نگفته‌ای، گفته‌ای؟


حلمی | کتاب لامکان

گوش سپردن، هیچ گفتن | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Loreena McKennitt - The Book Of Secrets

۰

گوش محرمانه وا کن

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن
سخن سکوت بشنو، دم آدمی رها کن
دم آدمی چه باشد؟ دم آسمان عزیز است
دم آسمان بگیر و گوش محرمانه وا کن

حلمی

همه سو نظر چو کردی نظری به سوی ما کن | اشعار حلمی

موسیقی: Replacement - Beautiful Ambient Mix

۰

همه سکوت از من، همه کلام از تو

همه سکوت از من، همه کلام از تو
سر سبو در کف، یکی دو جام از تو
 
به هر چه جز عشقت سخن به استهزاست
سخن چه آغازم که این سلام از تو
 
ز مشرق باده سپیده زد ساقی
دم فنا از من، همه دوام از تو
 
پیاله سوی تو به زنده باد آید
به هر دمی جانا دم قوام از تو
 
شهود خاموشان ز چشم شوخ توست
شهنشه جانی، شکوه نام از تو
 
ز معبد زرّین که عشق در جوش است
منم پیام آور، همه پیام از تو
 
نشسته در خلوت دل کبود من
به پا چه می خیزد که این قیام از تو

فلک به جام من اگر نظر دارد
یقه ش سویت گیرم که انتقام از تو
 
چو دیدم آن هنگام سماع چشمانت
از آن دم هر آنی دم مدام از تو
 
به سمع خاموشان چه جز نوای توست
شبانه می رقصند به التزام از تو
 
سخن چو آهسته به بند آخر شد
خلاص حلمی و دم ختام از تو

همه سکوت از من، همه کلام از تو | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان