سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عشق بیامد..

عشق بیامد.. | مثنوی | تک بیت | حلمی

مثنوی‌های حلمی را می‌توانید در اینجا بخوانید.

۰

هر که با جان ملولش دوست گشت

مثنوی کامل را در کتابخانه دلبرگ بخوانید. اینجا.
عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنویهای حلمی

۰

عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنوی

عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنوی های حلمی
عاشقیم و مست و اوباش نهان
قسمت ما از تباهی پاک دان


باده ی ما عقل ها را پاک کرد
روح را در جامه ها چالاک کرد


عشق چون آمد دگر اوهام کو؟
فکر دیروز و دم فرجام کو؟


هیچ دانی واصلان را چیست راز؟
نوش آن جام بلور عقل تاز


گم شو از این کالبد تا جان شوی
هم نوای ساقی پنهان شوی


نیستی این صورت بی آبرو
جستجو کن، جستجو کن، جستجو


آن گه از این جستجوها دست کش
روزنی بر حیرت بن بست کش


گوش کن تا اوستادت دل کند
دل نهایت حلّ این مشکل کند


دل کمان عشق را وا می کشد
هر کجا عقل است دل پا می کشد


گوش کن تا کاروان ها از پی ات
هی بتازند و بنازند از هی ات


مذهب انسان و شیطان وارهان
تاج سلطانی سر جانت نشان


آن دمی کز عشق جانت وارهید
صوت بالا روح در جانت شنید


زان صدا که خلقت از آن جاری است
با سفیران، روح در همکاری است


***

قصّه هایت مختصر کن حلمیا
سوی جان باز آ از این خلق ریا


قصّه های آسمانی گفته ای
کس نداند از چه آنی گفته ای


هر که با جان ملولش دوست گشت
چون جسد در اعتکاف پوست گشت


هر که از خواب قرون بیدار شد
چون تو از کار عبث بیکار شد


چون تو در روح آمد و پرواز کرد
ساز شیدایی و مستی ساز کرد


این سخن در هر زمان تکرار شد
بهر آن یاری که با حقّ یار شد


طالب پیمانه گشتی گوش دار
عقل را در صحن ما خاموش دار


ورنه با خلق زبون مشغول باش
قرن ها در قرن ها مجهول باش

عاشقیم و مست و اوباش نهان | مثنوی های حلمی

بشنوید: "پرواز بی نهایت" از گوستاوو سانتائولالا

۰

از قید شدن آزاد، هستیم چونان هستی

از قید شدن آزاد، هستیم چونان هستی
مستیم چونان باده،‌ مستیم چونان مستی


از هر چه که بندی بود بر دست و سر و سینه
برجسته و وا گشتیم چون زرده ز خاگینه


از هر چه خوشی هم غم، هم از دل و هم از دم
یک یک به فنا رفتیم ما با هم و ما بی هم


{ای عشق خوشیم امشب با تیغ دو سر خونت
با شیوه ی لیلایت، با سیره ی مجنونت


ای عقل تو افتادی از سر چو کلاه شب
حالی تو نوایی ده ای مطرب لامذهب}


امروز چو می رفتم در خانه ی یارانی
دیدم همه جان داده در شیوه ی جانانی 


دیدم همه را افسون در خطّ نگاه تو 
دیدم همه را در خون از جلوه ی ماه تو


ای ماه چه خونریزی، با ما چه تو بستیزی
هر زردی و سرخی مان بی وقفه تو می ریزی


{ای عشق خوشیم امشب با تیغ دو سر خونت
با شیوه ی لیلایت، با سیره ی مجنونت


ای عقل تو افتادی از سر چو کلاه شب
حالی تو نوایی ده ای مطرب لامذهب}


بر تاجک سرهامان آزاد چو رود اینک
بر ناوک دلهامان بر باد چو دود اینک


این عالم و آن عالم هر دو به فدای تو
هم دوزخ و هم فردوس هر دو به هوای تو


هم غرب به غوغایت هم شرق به رویایت
در شطّ میان ما هم هر لحظه به هوهایت


{ای عشق خوشیم امشب با تیغ دو سر خونت
با شیوه ی لیلایت، با سیره ی مجنونت


ای عقل تو افتادی از سر چو کلاه شب
حالی تو نوایی ده ای مطرب لامذهب}

حلمی

ای عشق خوشیم امشب با تیغ دو سر خونت | مثنوی - حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان