سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ساقی‌شدن بیاموز

تنها آن زمانی که چیزی تبدیل به هنر می‌شود ارزش زندگی می‌یابد. تنها آن زمان که صوت درون شنوایی می‌شنود و می‌نویسد و می‌نوازد و به بیرون از خود جاری می‌کند، صوت صوت است. تنها آن موقع که بینایی می‌بیند و به بوم می‌کشد و به تپش جان خویش به جهان هدیه می‌کند نور نور است. 


تنها سالک خلّاق است که لیاقت نام سالکی دارد، وگرنه این همه بسیاران حرف و حدیثی در همه سو ریخته، و جز ادعا و نخوت هیچ نیستند. 


دانش را بگذار دم کوزه، تو برو سر به درون کوزه کش و آب حیات بهر خلق پیاله کش و ساقی باش. تو برو ساقی‌شدن و مست‌کردن بیاموز، ورنه همه کس که دانش مستی می‌داند.


تو برو رنج هستی بیاموز.


حلمی | هنر و معنویت

ساقی شدن بیاموز |‌ هنر و معنویت | حلمی

۰

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید
از خبرگی بیرون شوید و جام‌ها پیدا کنید


ای خواب‌های عقل زار، ای مردگان انتظار
ای مغزهای اشتهار آن قلب‌ها دریا کنید


عمر گران بگذشت پست، ای وای زین عقل خجست
یک لحظه گر مانده‌ست آن یک لحظه را غوغا کنید


ای مردگان برپا شوید، ای زندگان با ما شوید
ای خفتگان قرن‌ها آن رخت‌ها را تا کنید


ای روز با ما یار شو، ای شب دگر بیدار شو
ای مردم گم‌کرده‌ره آن راه را پیدا کنید


آن راه وجد و روشنی، آن موسقی بی‌منی
عزمی به راه روشن رقّاص بی‌پروا کنید


این جامه‌های تنگ را، این بردگی بنگ را
آتش زنید و روح‌وار خود لایق زیبا کنید


این مردگی‌ها سخت تلخ، زین مردگی‌ها بگذرید
آن زندگی‌ها سخت خوش، خود را ز نو برپا کنید


ای دال‌ها، با لام‌ها! ای باده‌ها، در کام‌ها!
ای جام‌ها وی جام‌ها بس بزم بی‌همتا کنید


ای خبرگان ای زبدگان زین فاضلی‌ها بگسلید
ابلیس من‌من‌باز را آواره‌ی صحرا کنید


حلمی به پیمان گوش بست، بشنید آواز الست:
ای روح‌های باستان فرمان حق اجرا کنید

ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنید | غزلیات حلمی

۰

یک جرعه بدادی‌ام، یک جرعه ی بیش افزا

یک جرعه بدادی‌ام، یک جرعه ی بیش افزا
این عاشق بی‌خود را لاجرعه ده از دریا
بی‌پرسش و بی‌پاسخ مائیم و نگاه و دم
آن کیست که تاب آرد این هیچکسی‌ها را؟

حلمی

یک  جرعه بدادی‌ام، یک جرعه ی بیش افزا | اشعار حلمی
موسیقی: Katil - Kuzim

۰

باز هم این یار ما از دست رفت

باز هم این یار ما از دست رفت
ای عجب او هم ز ما بدمست رفت
ای عجب زین مستی و زین بادگی
هر که آمد ساغری بشکست رفت

حلمی

باز هم این یار ما از دست رفت | رباعیات حلمی

موسیقی:‌ Joachim Pastor - Goodbyes

۰

سخنی که مست گوید..

سخنی که مست گوید سخن خدایگون است
سخنی که عقل گوید سخن گِل زبون است
به خراب عیش می‌رو دو سه جام عشق می‌زن
بفکن سر از تنی که به قلاده‌ی شئون است

حلمی

سخنی که مست گوید سخن خدایگون است | حلمی

موسیقی: Fela Kuti - Gentleman

۰

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد
این هوش فرو سوزد آن هوش به پا خیزد


درویش خدا بودم از دست خدا دادم
از دست خدا می‌ده تا نور و نوا خیزد


من عشق روا کردم تا خویش رها باشد
چون خویش رها باشد بنگر که چه‌ها خیزد


من امر نمی‌دانم من نهی نمی‌دانم
معروف نمی‌خوانم منکر که سوا خیزد


آزادم و سرمست‌ام با جام تو در دستم
پیمان تو چون بستم پیمانه ز جا خیزد


این مستی کشمش نیست هرچند که کشمش خوش
این مستی چشم توست کز حدْقه به نا خیزد


هم باد هم آتش باش، هم تیر هم آرش باش 
دردانه‌ی بی‌غش باش تا ماه فرا خیزد


حلمی به جهان بنگر زیبایی جان بنگر
بازی خوشان بنگر تا رخت عزا خیزد

انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزد | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان