این زندگیها به هدر نگذرند، به خشم، به زنده باد این و مرده باد آن. این زندگیها به سیاهی نگذرند، در خیابانها عقیم نمانند و در مساجد و کلیساها و کنیسهها به تباهی نفرسایند. این زندگیها به حجاب و خواب و سراب قامتِ تازنده نسپارند.
این زندگیها به هدر نگذرند، به خشم، به زنده باد این و مرده باد آن. این زندگیها به سیاهی نگذرند، در خیابانها عقیم نمانند و در مساجد و کلیساها و کنیسهها به تباهی نفرسایند. این زندگیها به حجاب و خواب و سراب قامتِ تازنده نسپارند.
خداوند ذات خلّاق است، و خلّاق تنها خلّاق را به خود میپذیرد. معنویت به تنهایی به یک گوشه نشستن و ذکر گفتن نیست، بلکه از خود بیرون رفتن، دیدن، شنیدن، آموختن و به کار بستن است؛ آموختن شیوههای خلّاق، هر بار زاویهی نگاه را تغییر دادن، بالاتر بردن و دوباره به همه چیز از نو نگریستن است، رنج سخت جرأت کردن و آموختن را به جان پذیرفتن، هر بار زایمان دردناک آگاهی را به جان خریدن. در آن راه که دردی نیست، رشدی نیست، مردی نیست.
پیراهن پاره کردن، هر بار و هر بار، و آموختن و آموختن، به تکرار و تکرار. از فکر و ذکر چیزی نو درآوردن و به جهان عرضه کردن. دستان دعا را پایین آوردن و دستان بخشنده را در جای خود کاشتن! سفر روح بیرون رفتن است، آزمودن و خطا کردن است، و به کار بستن راههای نوست.
عارف، عابد نیست، بلکه رهروی خلّاق زندگیست، و راه عشق نه راه زهد و عبادت، که راه هنر است، هنر عشق را دریافتن و به روشهای نو به جهان عرضه کردن.
حلمی | هنر و معنویت
آنکه راه بسیاری رفته میپندارد که هیچ نرفته، آنکه راه اندکی رفته میپندارد بسیار رفته و به آخر خطّ نزدیک است. آخری نیست، هم این و هم آن هیچ است. هیچ کمالی نیست، که هماره پلّهای بالای پلّههاست. لیکن آنکه میپندارد هیچ نرفته فروتن است و به بلوغ رسیده، و آنکه میپندارد بسیار رفته متکبّر و کودک است.