دوشنبه ۱۳ خرداد ۹۸
وقت آن شد آنچه میدانی کنی
اندکی گاهی پریشانی کنی
اندکی از خویشتن بیرون پری
ماورای هر چه میخوانی کنی
از حجاب عقلها سر برکشی
پا دهد رقصی به عریانی کنی
شعلهای گرم از درون سینهات
وقف این دنیای یخدانی کنی
وقت آن شد ساز شیدایی زنی
شکرگویان رقص سبحانی کنی
منقضی شد کودکی و بیرهی
تو رهی رفتی که رهرانی کنی
تا بگیرد پر دو دستان دعا
همچو بازان رزم روحانی کنی
عاشقا ناسازها در سوزتر
آب هم بر هر چه سوزانی کنی
از سفر بازآمده بسیار نیست
حلمیا وقت است چوپانی کنی