مادی گرایی بر دو قسم است: غیر مذهبی و مذهبی.
مادی گرایان غیر مذهبی طبیعتاً خداناباور، انسان گرا - در حقیقت حیوان گرا- و تابع اصل لذّت اند و چون حیوانات به اندیشه ی بقای فیزیکی اند. اخلاق برایشان یک امر اجتماعی ست و آن را برای مردمان در کتب قوانین مادی خود در راستای اصل بهره بری اجتماعی و نفع مادی تببین کرده اند. ایشان مقیمان قلمروی فیزیکی هستند و تایع قواعد علم محض اند. در این قلمرو دانش، قدرت است و هدف وسیله را توجیه می کند و نسبی گرایی اخلاقی راه را بر شرارت هموار می سازد. اصلاً ایشان به شرّ اعتقادی ندارند، چون خود شرّند و بازیگران قلمروی تاریکی اند که در آن همه چیز نورانی به نظر می رسد.
مادی گرایان مذهبی طبیعتاً خداباور، به درستی انسان گرا و باز هم تابع اصل لذّت اند و تبیعت از اصل لذّت اینجا در پوششی متافیزیکی به نام پرهیز قرار می گیرد. واقف به دوگانگی و قطبین عالم هستی یعنی خیر و شرّند و عمل پرهیز از شرّ را به قصد پاداش خیر که همانا لذاید بهشتی می باشد به انجام می رسانند. در این قلمرو به بقای فیزیکی مولفه ی اعتقادی افزون می گردد و انسان علاوه بر جنبه ی حیوانی خود رنگی باورمند به خود می گیرد و اعمالش بعدی عاطفی می یابند. بنابراین ایشان در قلمروی عواطف قرار می گیرند و عواطف برای ایشان امری پسندیده و یک مولفه ی خیر محسوب می گردد.
مذهبیون مادی گرا خود را الهی می پندارند و انسان گرایی را مذموم می دارند،حال آنکه به واقع ایشان انسان گرا هستند و آن انسان گرایان علم محض در حقیقت حیوان گرا می باشند. در حقیقت در این مرتبه ی توأمان ِمادی گرایی مذهبی و غیرمذهبی، هیچ کدام به درستی نمی دانند که دقیقاً چه هستند و چه کار می کنند. چرا که هر دو از لحاظ معنوی کور و با فاصله ای به شدّت باورنکردنی به دور از اقلیم روح و مناطق معنوی قرار دارند. تنها برتری که اخلاقیات مادی گرایان مذهبی بر اخلاقیات نسبیتی ِتوجیه گر و قدرت طلب مادی گرایان غیرمذهبی دارد این است که عنصر تقوا و پرهیز از تولید مقادیر عظیم شرّ جلوگیری می کند و همچون پیله ای روح را در این مرتبه، از کلاف سازی های منفی پیچیده که می تواند او را دوباره به مرتبه ی مادی گرایی غیرمذهبی بازگرداند حفظ می کند. هر چند این نیز روشی موقّت و بازگشت پذیر است، تا آن زمان که روح عنصر عشق را در خود کشف کند و به وادی تجربه گرایی معنوی وارد شود.
و امّا در عالم هستی علاوه بر این دو قسم، قسم سوّمی هم وجود دارد و آن قسم قلیلان بیدار، ماجراجویان عشق، روح سواران و خدانوردان اند، آن رقصندگان و قاصدان خطّ سوّم، که این دو خطّ را به زیر ید قدرت خویش دارند و هر گاه اراده ی الهی حکم کند این خطوط به هم می بافند و از هم می گشایند. ایشان از شرّ و دوزخ هایش و خیر و بهشت هایش هزاره هاست که صعود کرده اند و از اقالیم خالص روح و ارتفاعات دست نایافتنی خدا، به جهان و مردمانش نظر می کنند و در خوابها و بیداری هاشان حکم می رانند.
{به طور خلاصه آنچه روح را به وادی سوّم نزدیک می کند و دریچه های اسرارآمیز آگاهی معنوی را بر او می گشاید، کیفیت عنصر عشق و عمل معنوی بی چشمداشت است که ارواح راههای زیر را به وادی مردمان بالا ارتقاء می دهد و روح را در مسیر سیر و سلوک معنوی خود، در نهایت، ماورای اقالیم زمان و مکان و فراتر از چنگالهای چسبنده ی ماده و ابرهای کدر نفسانیات ذهنی قرار می دهد و او را برای همیشه از کیفیت دوگانه ی جهانهای تحتانی که خیر و شرّ در آنها دست در چاک و گریبان هم دارند رهایی می بخشد و در وادی روح و در نَفَس توحید ذاتی و در مسیر سیر و عمل در یگانگی مقام متعال قرار می دهد.}
در چشم ارواح بیدار همه ی عوالم پایین و تمام بهشت ها و دوزخ ها در گستره ی عوالم مادی اند و صدهزار مرتبه بالاتر از زمین و پاک ترین بهشت ها نیز که هنوز از چنگال چسبناک ماده رهایی نیافته اند و در قباله ی پاداش و عذاب و بهشت و دوزخ اند به ارزنی نمی ارزند. ایشان مقیمان خطّه ی دیدار و حضورند و از سطور جهانهای تحتانی هر آن که را - در دوزخ یا بهشت خویش- که با کلمه نرد پنهانی می بازد و هوای دیدار در دل می پرورد راه می گشایند و به خویش می خوانند و از خویش تا خدا بالا می کشند.
بامذهب و لامذهب هر دو پسر کفرند
در چشم خدابازان ایشان بشر کفرند
فردوس چنان دوزخ، دوزخ همه چون فردوس
این دوزخ و این فردوس چوب دو سر کفرند
حلمی | کتاب لامکان