به جای ادّعا به معنویت ظرفیت خود را گسترش بدهید و سعی کنید چیزها را بفهمید. معنویت به کلّ متفاوت از هر آن چیزیست که بتواند در قالبها و افکار و عادات انسانی بگنجد. هر آن چه که نمود معنوی دارد، به کلّ معنوی نیست. چرا که معنویت با «نمودن» متّضاد است ممکن است یک چیز که تحت هیچ عنوان نمود معنوی نداشته باشد، معنوی باشد. در حقیقت احتمال اینکه چیزها و کسان ِبه ظاهر غیرمعنوی، معنوی باشند، زیاد است.
معنویت را با عشقهای انسانی خلط نکنید، که اگر چه عشق ما بین دو انسان می تواند معنوی باشد، که به ندرت چنین پیش می آید، باری عشق الهی ماورای حدّ تصوّر و ظرفیت درک آگاهی انسانی است. آنها که خود را سالک می دانند و در عین حال نمی توانند عشق الهی را درک کنند، بهتر است در زندگی به دقّت نگاه کنند و به جای جا دادن معنویت در قالب های ذهنی خود، به آهستگی قالب های ذهنی خود را رها کرده و عشق را به همانگونه که هست به آهستگی جذب کنند.
و باز، در جستجوی موسیقی باشید، که موسیقی نوای خداست و موسیقی را در درون و در بیرون، و بدان آواها و اصوات که هرگز نشنیده اید جستجو کنید و از هر آنچه تا کنون شنیده اید بالاتر خیزید. نواهای بالا ذهن را خراش می دهند و افراد نفسانی را می آزارند. بهتر است ذهن خراش بخورد و آزرده شود تا این که برای هزاران سال در دوزخ اصوات پایین در توهّم معنویت زندانی بماند.
حلمی | کتاب لامکان