از تو زیبا ترانهها ناتمام است. این کتاب به نام توست و از قطرات خون فروریخته از گردن جان توست، و تو امروز این کتاب را میخوانی؛ کتاب آزادی، کتابی که تویی.
از تو زیبا تازه ترانهها آغازیدهاند.
نه چنین چیزها هرگز تاب نداشتهام؛ همسایگانم در آب اندازند، و زیباترینِ فرزندانم گردن زنند. گرچه به تماشا نشستهام، تا رنج کاسه پر کند، و فرداش روح به نبرد مقدّر خویش برخیزد. باری در هنگام تماشا، دیدهام، تاب داشتهام و نداشتهام؛ معمّای خدا!
کلمات را بنگر، زیبای من! کلمات، آزادیاند. باری از کلمات باید فراتر نشست تا آن آزادی دریابید. کلمات، سلوک روح در بینهایتاند. باری از این نهایت تن باید بالاتر نشست تا بینهایت دید.
حقیقت زیباست به جان تلخیکشیده، و حقیقت تلخ و دشوار است به جان نازدیده. تو ناز ندیدی، تو تلخ کشیدی، و تو زیبایی میدانی و حقیقت، ای جان زیبا، و تو امروز این کتاب میخوانی؛ کتاب آزادی، کتابی که تویی.
از تو زیبا ترانهها تا ابد ناتمام است.
از تو ناتمام تا ابد میسرایم؛
از تو زیباترانهی آزادی.
حلمی | کتاب آزادی
موسیقی: Irfan - Return to Outremer