سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

کار نکرده؛ توبه از خویشتن

جماعتی از زاهدان ملول، نه از دین دانسته نه از دنیا، نه از خواب نه از بیداری، نه از خلق نه از خدا، نه از نور و نه از صدا، نه از جان دانسته و نه از غمش و نه از شعفش، نه از جانان و نه از جانسپاری در آستان قدمش، خود را مقامات عظمای روحانی و  عارفان الی الله نامیده اند. چه جرئتی می کند آدمی در پیله ی صد حجاب، در خرقه ی صد عادت. چه شعبده می کند خاک و این سر به مذلّت ساییدن ها و تن و جان به جذبه ی تاریکش وارهانیدن ها.


مگر چیست زهد جز گمی در همهمه ی خویشتن؟ مگر چیست کبر، جز این که «خدا مراست و من خلق را»، حال آنکه هیچ کدام، هیچ کدام را. به حقّ که این عالمان دنیاپرستان اند و اینها مؤمنان خاکند و مستوجب دوزخی صعب اند آنان که لفظ عارف بر ایشان روا می دارند و از هر چه که از روح و از خداست به ایشان نسبت می دهند. مگر چیست دنیاپرستی جز گمی در ستایش خلق، حال آنکه گوش نمی شنود و چشم نمی بیند زانچه از نور و نوای خداست.


عارفان، پیغمبران شعف اند و پیغام خدا آزادی از تن و ندای تن است و چون شاهین روح از بندبند خویش برید، این شعف است که بانگ سر می دهد و ماندگان می خواند و خواندگان به رقص می آرد. ای بوسندگان میله های قفس  و ای دخیل بستگان ظلمات بی حساب، ای خائفان نفس، ای سالکان الی النّاس، ای زاهدان، ای ملولان، ای ذوب شدگان در ولایت دنیا! از خویشتن توبه کنید و تمام این عمارات اوهامی بر سر خویش خراب کنید. باری پیش از آنکه شیطان، آن کار نکرده با شما کند، شما خود این کار نکرده با خود کنید.


حلمی | کتاب لامکان

۰

ای شعفت سینه سوز! نیک جهانم بسوز

ای شعفت سینه سوز! نیک جهانم بسوز
سالک بیداری ام، هر شب من روز روز


هر دم من آتشست، شعله کِشانم، خوشست
هر چه به جز شعله ها دیده ی جانم مدوز


این شه ما قاتل است، خنده و نازش مبین
یک دهمش در گِل است، باقی جانش رموز


گفت چه در آتشی؟ نی که به دریا خوشی؟
وه که چه دریاوَشی! موج و کف اش دل فروز!


این شه ما سارق است، نیمه شبی سوی تو
آید و از کوی تو می بردت کینه توز


من خوش از آن سازهام، دلخوش از آن رازهام
نیست گله گر چه شد در ره جان پشت قوز 


آه بلندم ببین سقف فلک را شکست 
حلمی از این راه دور نیست به مقصد هنوز

۰

هر کجا رو می کنم روی خداست

هر کجا رو می کنم روی خداست
هر سویی چون بنگرم سوی خداست
دل میان بنشسته در کوی خداست
این دو ابرو نیز ابروی خداست
حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان