ای گوش! رند شو! صوتی بر آمده
بشنو نوای تیز! دُوری سر آمده
از گام و برکت اکسیر جام نو
صد جم زیارت این گوهر آمده
آخر ز گردش این جام باستان
جانانخداوشی بر منبر آمده
بر تکیه داده چشم، بر گوشه داده دل
این جان تازهای کز محشر آمده
درویش! راست کن آن نون انزوا!
لالای رستخیز از مصدر آمده
ای دل! برون! برون! زان کنج بی نوا
دلدار بخت نو خنیاگر آمده
جانی نو و دلی وینک زمان نو
آنی نو از دل این لشکر آمده
ساحل که دور بود از طالعش افق
اینک به صد افق از محضر آمده
جان چیست؟ نام نو، جانان چه؟ جام نو
آن بادهی کهن هم نوتر آمده
حلمی! بهوش باش! حالی که ماه نو
در جلوهای دگر بر منظر آمده
اگر این مومنی، الحاد بهتر
همه این خوابگه بر باد بهتر
اگر این عاقلی، از عقل سیرم
که جامی و نگاری شاد بهتر
پشت سکّانم، مرا واگیر کن
خلقت از طرز بیانم سیر کن
بخت سرخوش، جان سرکش، جام پُر
این همه چون شعلهها تکثیر کن
من سراپای وجودم عشق شد
تو چنین کردی و خود تدبیر کن
ساز، خود آوردهای، مضراب زن!
این قلم خود ساختی، تقریر کن!
زیر و رویم را چو خود افراشتی
پس تو خود این زیر و رو تصویر کن
رو اگر در خاک هم، توفیر نیست
ذات را در خلق، عالمگیر کن
چون قلم در دست حلمی نور شد
آن جهان در این جهان تحریر کن
بخوان و برقص نگارا در این خوابگاه خزان
که صوت تو آسمانکِش است و درمان است
به خاک نشستهای که جانت سوی دیار کشند؟
تو عزم کن سوی خانهای که در جان است
چه خبر عقلپرستان؟ به سر بام رسیدید؟
کمر زهد ببستید به اندام رسیدید؟
چه خبر خوابفروشان؟ خم محراب فروشان؟
کمر ظلم شکستید و به فرجام رسیدید؟
عرشجویان را زمین بنگاه نیست
منزل عشّاق در این راه نیست
عزم دل چون میکنی هشیار باش
چون خروج از راه دل دلخواه نیست
چو بنشینی جهان گردد فراموش
ببندی چشم و بینی روح در نوش
به پا خیزی به راه دل به گاهی
چه باشد بعد از این؟ خاموش! خاموش!