سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

اینت من..

پس چون بر آستانه ی ذات مقدّس بی نام راه یافتم، سینه سپر، جان بازیده، رنگ از رخساره پریده، رنگ دیگر خریده، در گوشها موسیقی طنیده، بی گوش و بی چشم و بی دست و بی پای، در هیبت رخشان خویش درخشیده، در خاموشی فریاد برآوردم:


ای پدرم! اینت من، فرزند دیریابیده، به خانه بازگشته! ای هماره با من، اینت من، پیغامبر اعصار دیرین در حلقه های پاریده، اینت من آن یار چنگ ساز، آن جنگنده ی جانباز، یار دزدان شب، نگهبان قافله های راز، تابیده از خوان تب. اینت من آن درنوردنده ی جهانها، فریب دهنده ی خدایان، حافظ آزادگان، اینت من، یار دلیران، در آن هنگامه که شب از عمق خود می گذرد و زمان از چاله ها سیاه تر است، اینت من تابنده ی آستان. 


ای پدرم! اینت من، جان آزموده به جادوی سپیدان، سخت آموزیده به درسهای جان، برپادارنده ی قانون مسلِمان، آن خرقه پوشیده به دو سلیمان. اینت من آن موسیقی ساز، آن روان پاشیده در آن سرابچه ی خون و ناز. با پارسایان نشسته، با ترکان تازیده، خون به پا کرده و آنک خون دیده، روان پاشیده. اینت من، بازآمده به آزمونی نو و به خرقه ای دیگر از آب و آتش در پیچیده. اینت من آن فرزند از خویش رهیده. 


ای خدایم، برکت هایت بر من ارزانی دار و مرا به آبادی های نو رهنمون ساز. مرا برسان بدان خانه ها که از آن من است و آن خرقه بر تنم بپوشان و آن تاج بر سرم بنشان، و آن عصا در دستانم رخشان کن، که این جهان، جهان من است. دکان تو، دکان من است. امروز که من توام، و تو منی، مرا عزیزترین خود گردان و کار و بار جهانهات همه به من بسپار! که بسیار آزموده ام و آموزیده ام، و چه بسیار اگر هنور در پیش، بیازما و بیاموزانم. لیکن عصای دربانی و خرقه ی نامرئی سلطانی از من دریغ مدار. 


حلمی | کتاب لامکان

اینت من | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی: Arvo Part - Fratres 
برای ویولن، ارکستر زهی و پرکاشن

۰

آنکه دیدار کلمه می خواهد..

نااهلان کلمه را حجاب اند، ایشان چون کلمه را در نیابند آن را چون خود حقیر سازند، بر آن از نفس خود حجابی ضخیم کشند و کلمه را بر خلق بپوشانند و خود را بر خلق بنمایند. آنکه دیدار کلمه می خواهد ابتدا باید خود از نااهل و خلقش آزاد کند.


نااهلان، مردمان عقل اند. همانها که از عشق در نقش کلمه اش آویخته اند و از عرفان جز شعر نمی یابند. آنها که جز در لحاف ظاهر نمی خوابند، 
از روح جز سه حرف نمی دانند و جز از تن نمی خوانند و جز در نفس نمی مانند.


کلمه عشق است، کلمه خداست. کلمه محبّت است. کلمه از دانش پوچ بشری و از عقلهای سست و از کتابهای قطور بی معنا رها شدن است. کلمه پیچش تاک روح بر سر در آستان خداست و در آستانه، مهیّای راز شدن است. کلمه برخاستن از خویش، چون شکوفه ای در آغوش خدا باز شدن است.


آنکه برکات کلمه می خواهد،
ابتدا باید خود از نااهلی پاک کند.


حلمی | کتاب لامکان 

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان