سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

خوشحالم..

خوشحالم چنانکه در قلب هزار پرنده آواز می‌خواند. خوشحالم چنانکه در قلب هزار عقاب پرواز می‌کند. خوشحالم چنانکه هزار سرباز شمشیر می‌کشد و هزار سردار به خاک می‌افتد.

خوشحالم چون واژگونی عمارت کهن، و خوشحالم چون برخاستن قلّه‌ی نو. خوشحالم، می‌خواستم از این زمین خراب بگریزم. خوشحالم، می‌مانم که آبادش کنم.

خوشحالم؛
چنانکه آسمان با سر به زمین می‌خورد،
و سپس با قدی افراشته‌تر برمی‌خیزد.

حلمی | کتاب آزادی

خوشحالم | کتاب آزادی | حلمی

۰

آواره سرانجام رسید

تخت و بخت خویش از استواری کنده‌ام و بر گسل سکنا گزیده‌ام. به لحظه‌ی مقدّس «هیچ چیز را نمی‌دانم» رسیده‌ام. به درگاه چنین لحظه‌ی محال تمام جامه‌ها از خویش می‌کنم و برهنه و خاص و خراب خود را به آغوش خدا می‌افکنم.


خداوندم!
من اینجایم.
آواره سرانجام رسید.


حلمی | کتاب آزادی

آواره سرانجام رسید | کتاب آزادی | حلمی

۰

آواز پسین

حرام‌اید که عشق هست و از آن بهره نمی‌برید. خراب‌اید که عشق هست و قدرش نمی‌دانید و به کارهای پست و کوچک خویش خوش‌اید و خدمت عشق نمی‌کنید و بر تاج سر نمی‌گذاریدش. حرام‌اید و خراب‌اید و کوچک‌اید و عظمت و راستی و شکوه نمی‌بینید. 
شما با مردگان خوش‌اید و زندگان را نمی‌بینید،‌ چرا که تنها زنده زنده دریابد. شما با سایه‌ها خوش‌اید و با آواهای غم و شادی‌های دروغین. 


خراب‌اید که به آبادانی نمی‌کوشید و عرق روح نمی‌ریزید و از وفور روح در خراب‌آباد تن برکت نمی‌یابید. بی‌چاره‌اید که دروغ نرمینه به حقّ استوار ترجیح می‌دهید. 


عشق جان خود کند و حق بر درب‌هاتان هزار بار کوبید و پاسخ نشنید، جز به خرابی و ناله و ما را به خود وابگذار! باز هم عشق برایتان جان خواهد کند و آواز خویش بر در و دروازه‌هاتان خواهد خواهند، آنگاه تنها یک آواز؛ آواز پسین. و زان پس دیگر هیچ کس جز خداوند نمی‌داند که چه خواهد شد. 


حلمی |‌ کتاب لامکان

آواز پسین | کتاب لامکان | حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان