ای خبرگان ای خبرگان آن خمرهها را وا کنید
از خبرگی بیرون شوید و جامها پیدا کنید
ای خوابهای عقل زار، ای مردگان انتظار
ای مغزهای اشتهار آن قلبها دریا کنید
عمر گران بگذشت پست، ای وای زین عقل خجست
یک لحظه گر ماندهست آن یک لحظه را غوغا کنید
ای مردگان برپا شوید، ای زندگان با ما شوید
ای خفتگان قرنها آن رختها را تا کنید
ای روز با ما یار شو، ای شب دگر بیدار شو
ای مردم گمکردهره آن راه را پیدا کنید
آن راه وجد و روشنی، آن موسقی بیمنی
عزمی به راه روشن رقّاص بیپروا کنید
این جامههای تنگ را، این بردگی بنگ را
آتش زنید و روحوار خود لایق زیبا کنید
این مردگیها سخت تلخ، زین مردگیها بگذرید
آن زندگیها سخت خوش، خود را ز نو برپا کنید
ای دالها، با لامها! ای بادهها، در کامها!
ای جامها وی جامها بس بزم بیهمتا کنید
ای خبرگان ای زبدگان زین فاضلیها بگسلید
ابلیس منمنباز را آوارهی صحرا کنید
حلمی به پیمان گوش بست، بشنید آواز الست:
ای روحهای باستان فرمان حق اجرا کنید