سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

زیباست آواز خدا..

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله‌ی طوفان شنید


از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید


ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید


این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده‌های احمرت گوش از ره طغیان شنید


"بر مرزها برخاستن! آن بهترین‌ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید


حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید | غزلیات حلمی

۰

راه طربناک ندیدی؟ بخیز!

سخن عشق، بیان خاموشی‌ست، گفتِ نگفتن است. سالک خدا، مجرای آوای خداست، چرا که آنجا که سخن نیست موسیقی‌ست و موسیقی کلمه است که به رقص برخاسته. عارف عاشق، رقصان است، چه خفته چه بیدار، چه نشسته چه برخاسته، عالم از او در رقص است.


عارف محتکر از نور باخته است، عارف بخشنده با موسیقی برده است. عرفان عشق، بیان موسیقی خداست. کلمات خوانده‌شده کاری نمی‌کنند، آن همّت سالک است که برخیزد، بیرون رود و آنچه از درون آموخته در بیرون بیامیزد و صحنه‌ی دلمرده‌ی بیرون شادمانه و رنگین کند. 


خدا آواز می‌خواند، فرشتگان آواز می‌خوانند، عاشق آواز می‌خواند، سالکین از چه به خود نشسته‌اند؟ مذهب عشق همه آواز طرب است. 


راه طربناک ندیدی؟ بخیز!
سالک چالاک ندیدی؟ بخیز!
این همه از پاکی جان دم مزن
خامشی پاک ندیدی؟ بخیز! 


حلمی | کتاب لامکان

راه طربناک | کتاب لامکان | حلمی

۰

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


این موسقی این روشنا از جان آتش خاسته
از خود بباید رست و شب در حجله ی طوفان شنید


از راه پنهان آمدی در محضر دیوانگان
دیوانه باید گشت و پس این پند از دیوان شنید


ای جان بخیز از یکّ و دو، در بند این طفلان مشو
این حرف حقّ و حرف حق باید ز ما طفلان شنید


این ریسمان و لنگرت، این کشتی و این کشورت
این پرده های احمرت گوش از ره طغیان شنید


"بر مرزها برخاستن! آن بهترین ها خواستن!
از خویش و خویشان کاستن!" هیزم ز آتشدان شنید


حلمی چه شد اینها شنید، از دام ناسازان رهید
بهر چنین بشنیدنی ویران شد و ویران شنید


خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ؛ اینجا.

زیباست آواز خدا، باید به گوش جان شنید | غزلیات حلمی

موسیقی: سمفونی شماره ۴۰ موتزارت

۰

آواز خدا

جهانی نو، به تمامی زبانی نو. خانه ای نو و به تمامی مردمانی نو. آسمانی نو و خورشیدی نو، یار همان، لیکن با تلألوی سپیدی نو. آفتاب می تابد، عمود از درون سرم به تمام جهان. جهان از قلبم آغاز می شود و در دایره ای نامنتها گسترده می شود، تاب می خورد و می رقصد و به قلبم باز می گردد. در درون خدا می نشینم، نه می ایستم، نه پرواز می کنم. نه، نه، نه. تنها درون خدا، تنها درون خدا.


چشم می گشایم و کلمات را به گرد خویش می بینم، این جرقّه های رقصان آفتاب و موسیقی. این پروانگان بی صدای سخن. آرام می نشینم تا به آرامی بر شانه هایم، دستهایم، و بر تاج سرم بنشینند، و دهان می گشایم و می گذارم به آرامی بر زبانم بنشینند. و آنگاه این دم منوّر موسیقایی را فرو می دهم و در خویش می لرزم و در خویش فرو می ریزم و در خویش جرقّه می زنم و هزار خورشید درخشان می شوم. 


و آنگاه کلمات،
نه، نه،
سرود فرشتگان،
آواز خدا. 


حلمی | کتاب لامکان

آواز خدا | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان