سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

ریشه‌هایی بیرون از جهان..

ریشه‌هایی بیرون از جهان کاشته‌ام، و سازهایی بیرون از زمان نواخته‌ام. بیرون از مکان رسته‌ام. از بیرون بوده‌ام، در بیرون به سر می‌برم و به بیرون بازمی‌گردم، و همه‌ی اینها از درون می‌کنم.

حلمی

ریشه‌هایی بیرون از جهان .. | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: Vas - In The Garden Of Souls

۰

سرنگونی و دل‌افرازی

بالا بود، نه در مقام دل، که در مقام جاه. به دیگران به دیده‌ی حقارت می‌نگریست. جز خود و دوستدارانش نمی‌دید. سر نگون می‌کرد به کوچکی. دل نمی‌افراشت به عظمت، به فروتنی. 


پایین بودم، نه در مقام دل، که در مقام جاه. بر او و پیرامونش برابر نگریستم: هیچ ندیدم! تاج افتاد و تخت فروپاشید.  


سر نگون نکردم به کوچکی؛
دل برافراشتم به عظمت، به فروتنی. 


حلمی | هنر و معنویت

سرنگونی و دل‌افرازی | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: Estas Tonne - Sound &‌ Silence Experience 

۰

مپنداری که شب آسان بزاید

چنین راهی که ققنوسان بزاید
هزاران تن بگیرد جان بزاید


چنین ماهی که خون از دل فشاند
بگیرد هر چه این تا آن بزاید


چنین وصلی مرا تا صبح رقصید
مپنداری که شب آسان بزاید


به شیطانی که تیغ عشق دارد
دلی دادم که الرّحمن بزاید


بزاید تا بزیَد تا بپاید
به پاییدن چه خون‌افشان بزاید


بدین ساعت که جان از رنج توفید
شه‌ام گفتا شبان این‌سان بزاید


شبان گشتم که از صد شب گذشتم
شبانی این چنین توفان بزاید


به حلمی گفته بودم عشق این است
نهایت هم شبی جانان بزاید

چنین راهی که ققنوسان بزاید | غزلیات حلمی

موسیقی:‌ Shye Ben Tzur - Sovev

۰

مبارک باد این شکست!

پیروزی بزرگ آن است که شکست بزرگ به همراه آورد. آه ای شکست بزرگ! ای فروریختن! آه ای زوال! بیا و ما را فروتنی بیاموز. ما را آفتاب بیاموز و سکرات ظلمت به پایان بر. 


آنچه می‌آموزاند شکست‌هاست،
آنچه برمی‌خیزاند افتادن‌هاست،
بس مبارک باد این شکستن و این افتادن! 


حلمی | هنر و معنویت

مبارک باد این شکست! | هنر و معنویت |‌ حلمی

موسیقی:‌ Sayat Nova - Tamam Ashkhar

۰

حرمت حرف نگه دار

حرمت حرف نگه دار
خمش باش ای دوست
باد و اوضاع خزان است
 بهش باش ای دوست

حلمی

حرمت حرف نگه دار | دوبیتی های حلمی

موسیقی: Mari Samuelsen - Max Richter: November

۰

ما را به غم هزاره بتوان دیدن

ما را به غم هزاره بتوان دیدن
در ظلمت شب ستاره بتوان دیدن
 
گر رحمت عاشقان به جایی گیرد
آن آینه را دوباره بتوان دیدن
 
آن سایه که دیده‌ای ز من هیچ نبود
این نور به انتحاره بتوان دیدن
 
آن شعله‌ی جان من تو را آتش زد
آخر تو مرا چه کاره بتوان دیدن
 
آهنگ تو را شنیده بودم پنهان
آن صورت خوش هماره بتوان دیدن
 
معنای من از چنان توئی پنهان نیست
بادا که ورای استعاره بتوان دیدن
  
حلمی به تو مستی طریقت بخشید
پیمانه به یک اشاره بتوان دیدن

ما را به غم هزاره بتوان دیدن | غزلیات حلمی

موسیقی: Henry Purcell - The Indian Queen

۰

مُردم از این جمع عبارت‌زده

دوش در آن مردم راحت‌زده
مصدر جمعیّت عادت‌زده
 
روح به جان آمد و فریاد زد:
مُردم از این جمع عبارت‌زده
 
خسته از آن انجمن من‌پرست
خورده و خاموش و جماعت‌زده
 
بر شدم از دام فلک پرکشان
زان همه خواران حماقت‌زده
 
ننگ بر این من که مرا تن ‌‌کشد
در فلک تنگ حجامت‌زده
 
سوی خدا می‌روم و در خدام
تا که چه فهمد تن غارت‌زده
 
من نه چو وعّاظ برم در میان
حرف خداوند تجارت‌زده
 
حلمی افسانه‌ام و فارغم
از دد و دیوان اشارت‌زده 

دوش در آن مردم راحت‌زده | غزلیات حلمی

۰

به خدا عادت نمی‌کنم

نمی‌دانم چرا به هر چه عادت کنم، 
به خدا عادت نمی‌کنم.

حلمی

به خدا عادت نمی‌کنم | هنر و معنویت | حلمی

موسیقی: Polyushka Polye

۰

نان ابلیس خوری آب طهارت چه کشی؟

نان ابلیس خوری آب طهارت چه کشی؟
آه و افسوس ز انبان خباثت چه کشی؟
 
بنده درویشم و از توبه به صد مرتبه دور
تو که شاهی سر سجّاده به حاجت چه کشی؟
 
سبزه‌ی بخت من از روز ازل گلگون است
قامت سبز فلک را به اسارت چه کشی؟
 
خوشم آن روز که از یاد بری نام مرا
قلم خبط و خطا سوی نهایت چه کشی؟
 
همه بر باد رود قصّه و افسانه‌ی ما
شب و روز من تنها به حکایت چه کشی؟
 
طلب عشق نکردیم و چه عشقی‌ست کنون
ناز پیمانه ز محراب عبادت چه کشی؟
 
ناز معشوق کشید این دل و بیهوده نکرد
ناز حکّام ظلام و شه غارت چه کشی؟
  
حلمی از شعر تو ابلیس به معراج رود
پس بر این نقد گران آه ندامت چه کشی؟

نان ابلیس خوری آب طهارت چه کشی؟ | غزلیات حلمی

موسیقی: A. VIVALDI: Viola d'amore Concerto

۰

آب از سر بشد و کار به قرآن نشود

حال سوزان من و عشق به پایان نشود
آب از سر بشد و کار به قرآن نشود


گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنی
خاطر عشق که فرخنده به میدان نشود


عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروش
دید جان من و فهمید پریشان نشود


رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیست
ورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود


رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشود
گرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود


چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفت
کس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود


دل دیوانه که از صد خم معراج گذشت
دگر آن کودک پیش از دم طوفان نشود


حکم عشّاق قصاص است و قصاص است و قصاص
جان چو صد بار ز تن در نرود جان نشود


شغل ما خوابروان عقل گمانی نبرد
تا که چون حلمی از این سلسله جنبان نشود

حال سوزان من و عشق به پایان نشود | غزلیات حلمی

۰

شیخ ریا سوی دل ما میا

شیخ ریا سوی دل ما میا
غرقه شوی، دامن دریا میا


راه زدی، باختی و سوختی
شد به هوا هر چه که اندوختی


نیک نگر راه به چَه برده‌ای
عاقبت خویش تبه برده‌ای


خلق مرو این همه با مردگان
خیمه مزن بر ره افسردگان


آخر این قصّه بترکد حباب
شفته شود قافله‌ی مرد خواب


نوبت تندرزن بیداری است
هوش که هنگامه‌ی هشیاری است


چرخ دگر، دور دگر، دور نور
ذوب شود سامره‌ی زرّ و زور


وقت عرق‌ریزی مرد دل است
وقت برون‌کردن گُل از گِل است


دامن از این قوم برون‌کرده پاک
در عدم عشق به تبدیل خاک


ای شده دل معبر تحویل سال
ای شب هجران‌زده اینک وصال


سالک دل سوی دل ما بیا!
غرقه شوی، دامن دریا بیا!


حلمی

شیخ ریا سوی دل ما میا | مثنوی حلمی

موسیقی:‌ Enrico Macias - Zingarella

۰

تو فاضلی و بخت بلندی داری

بر گرده‌ی نور آسمانی دارم
در رایحه‌ی صوت جهانی دارم
تو فاضلی و بخت بلندی داری
من عاشقم و جانی و آنی دارم

حلمی

بر گرده‌ی نور آسمانی دارم | رباعیات حلمی

موسیقی: Katil - Kuzim

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان