جمعه ۱ بهمن ۰۰
ساقی سرنوشت من، روح گرفت و خشت من
نیمنظر به کِشت من کرد و بزد سرشت من
صد بُدم و نفر شدم، راهی و راهبر شدم
دوزخ زشت کُشتم و بَر شدم از بهشت من
ساقی سرنوشت من، روح گرفت و خشت من
نیمنظر به کِشت من کرد و بزد سرشت من
صد بُدم و نفر شدم، راهی و راهبر شدم
دوزخ زشت کُشتم و بَر شدم از بهشت من
سنگینی چیست؟ بشکند و فرو ریزد! سیاهی چیست و سردی، که به زیبایی هجوم میآرد و طلب نکبت میکند؟ باشد بر طلب تو، پلشتی و نکبت از آن تو باد! این آرزو برآورده شود، بلکه آتشات زند تا در آتش خویش از نکبت خویش خلاص شوی! باری همهی آرزوها و نکبتها برآورده باد!