سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

بوسیدن پای خدا

از خموشی ناگهان باد می وزد. در هیچ ناگهان خورشید می ریزد. تلخکام و رنجیده سر به بالین نهاده ای، در دلت رنج هزار هزاره ها، ناگهان صبح شعف می شورد و چشمه های شادمانی بالا می جوشند. 


ناگهان رمز دیرینه گشوده می شود و چشم انتظاری، آنگاه که چشم انتظاری را از یاد برده ای، به پایان می رسد و فرشتگان دروازه می گشایند و تاج بر سرت می نهند. 


وصال؛ آسمانش بلند، شبش بی انتها، رنجهاش بیکران، آتشش بی امان، باری سحرگاهش بس نورانی، نانش نور و شرابش موسیقی. 


با قلبی پاره پاره
سحر از قلّه بازآمدم
به بوسیدن پای خدا.


حلمی | کتاب لامکان

بوسیدن پای خدا | کتاب لامکان

۰

شکوه خاموشی

جان برافراشته می گوید: می خواهم ناچیز باشم و هیچ اثر نداشته باشم. سر به زیر می فکند و از گوشه ها می گذرد. جهان آینه ی شکوه خاموشی او می گردد. 


سر برافراشته می گوید: می خواهم هر چه می گویم همان شود و عالم همه از آثار من پر شود. دهان ناپاک می گشاید و از عربده اش گوش عالم کر می کند. جهان او را به فراموشی می سپرد، چنانکه گویی هرگز زاده نشده است.


حلمی | کتاب لامکان

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان