پنجشنبه ۳ تیر ۰۰
همه چیز را مجموع میکنم که به این نقطه برسم. سفر میکنم، سر به درون میکنم، سر از اعماق بیرون میکشم، دوستی میکنم با اندکان و از بسیاران دامن میکشم، ملات میگدازم و باده میکشم، به تک در تکترین اوقات شبانگاهی مینشینم و به مغاک اوهامیترین آبها میزنم و از ستیغ نامکشوفترین قلّهها روح زخمی بالا میکشم؛ تا بنویسم، تا تن برهنهی بهدستنامدهترین کلمه را در آغوش کشم و تو را بنویسم ای محالِ مبادای به کلمه درنامده.
خلقت بر آتش میزنم و از نو میسازم،
تا هر بار
تو را باز جویم
تو را باز گویم،
و از تو ظلمت بیستاره منوّر کنم.
حلمی - کتاب اخگران