جمعه ۲۵ بهمن ۹۸
حرمت حرف نگه دار
خمش باش ای دوست
باد و اوضاع خزان است
بهش باش ای دوست
حرمت حرف نگه دار
خمش باش ای دوست
باد و اوضاع خزان است
بهش باش ای دوست
جان برافراشته می گوید: می خواهم ناچیز باشم و هیچ اثر نداشته باشم. سر به زیر می فکند و از گوشه ها می گذرد. جهان آینه ی شکوه خاموشی او می گردد.
سر برافراشته می گوید: می خواهم هر چه می گویم همان شود و عالم همه از آثار من پر شود. دهان ناپاک می گشاید و از عربده اش گوش عالم کر می کند. جهان او را به فراموشی می سپرد، چنانکه گویی هرگز زاده نشده است.
حلمی | کتاب لامکان