راه چپ دامگاه نفسانیات است، و برای یک سالک به هیچ عنوان شایسته ی هیچ نوعی از توجّه نیست. راه راست نیز راه ارزشهای انسانی ست و آنجا تیغ آفتاب عقاید می دمد، و بهر سالک حقّ آن نیز تهی از معناست.
راه چپ از منتهی الیه حیوان سر برمی آورد و به ابتدای انسان می رسد، و این نقطه ی آغاز راه راست است. راه راست تا انتهای انسان می برد و تا آنجا که عقل می کشد. زین روست که رهروان راه چپ این قدر دم از انسان می زنند و رهروان راه راست دم از عقل. هر که غایت خویش را فریاد می کند.
بالاتر از راه راست، بالاتر از عقل و بالاتر از انسان، راه حقّ است و آن راه میانه است. روح انسانی، از جماد و نبات و حیوان درگذشته و به انسان رسیده، این پلکان مارپیچ را از عمق تاریکی، از بطن چپ می آغازد، در بطن راست هزار خیز و پیچ بر می دارد و بالا می آید تا آن روز که به درگاه روح برسد. اینجا آستان روح الهی ست و ارواح به این نقطه رسیده «مقیمان درگاه» نام دارند.
روح در این اقامتگاه، در منتهی الیه راه راست، در آخرین نفس عقل، پریشفته و ژولیده و از نفس افتاده، بسیار کوبه بر در خواهد زد و بسیار تمنّا خواهد کرد و بسیار خواهد گریست تا دروازه گشوده شود. امّا نه سر بر آستان ساییدن، نه کوبه بر در زدن و نه اشک و تضرّع و طلب را هیچ، هیچ پاسخ نیست. گویی روح از پذیرش انسان سرباز می زند. و چنین است، چرا که مقیم درگاه همچنان دل در گروی راه راست -این تلنبارگاه عقاید انسانی، من شخصی و فلسفه ها- و هنوز پا در آستان عقل دارد و با پای گِل عقل و آستین آلوده ی عقاید هیچ کس را به خانه ی خورشید راه ندهند.
آری، پاسخ این است:
"با پای گِل عقل
و آستین آلوده ی عقاید
هیچ کس را
به خانه ی خورشید
راه ندهند."
حلمی | کتاب لامکان