قدرت، بار مهیبی ست که کوچکان را فاسد و متوسّط الحالان را در هم می کوبد. مردم را به بازی می گیرد، فرومایه را به حیوانی درنده بدل می سازد و از میانمایه احمقی تمام عیار، بازیچه ی دست این و آن می سازد. قدرت یک آزمون از آزمونهای الهی ست و عیارها را رو می کند.
باید چهره بسوزاند آن کس که داماد خدمت است، باید فتیله ی حرف پایین کشد و خرقه ی عمل پنهانی تن کند. آن کس را که شوق خدمت است حبّ خلق آتش است. ارواح پاک همه در سایه اند و خادمان عشق را کس چهره نمی داند و نام نمی شناسد. در کار خدمت، شهرت خوبان تنها در نزد خداست.
عمل خدمت، بی مزد و منّت است و آن کس که کار حقّ می کند را مزدی از خلق نیست. دریوزگان مزد همه بندگان قدرت اند. چنان که قدرت، سقوط ناکارآمدان است و ایشان را بهر پخته شدن به تنورهای سرخ تاوان فرو می اندازد، خدمت، صعود فرزانگان است و برجستگان روح را به فرشتگان الهی بدل می سازد.
حلمی | کتاب لامکان