ناگهان صبح بلند خوش رسید
دل به سامان تو بی کاوش رسید
خام بود و در شب بیانتها
سوختن آموخت تا خامش رسید
ناگهان صبح بلند خوش رسید
دل به سامان تو بی کاوش رسید
خام بود و در شب بیانتها
سوختن آموخت تا خامش رسید
هنر کردی گر از اندام رستی
از این جغرافیای خام رستی
ز غرب شرّ و از شرق مجانین
به لیلاگردی یک جام رستی
رفیقان! شب و موعد روشنیست
پگاه می و ساعت بیمنیست
لبالب بده ساقیا جام را
که می چارهی شورش بهمنیست
با سکوتی مشتعل آغشتهام
در سکوتی این چنین گم گشتهام
آری آری این چنین پیدا منم
چون که پنهانی به جانم کِشتهام
ای ماهگرفته راه پیداست
ای روح بیا که راه اینجاست
عقل ارچه دو صد ستاره دارد
عشق است که خاصه راهپیماست
همه حرفها از اینست که تو نور خویش یابی
به نهان روی و آن جان به حضور خویش یابی
نه که قصّهگوی باشی ز حریم دوستداران
که تو قصّهجوی باشی و عبور خویش یابی
اسم رمز عشق جز تسلیم نیست
عاشقان را عقدهی تصمیم نیست
نیک خواندم دفتر تقدیر روح
هر ورق مرگ است امّا بیم نیست
رهروی انسان مشو آن روح نیست
در دل بیرحم ایشان روح نیست
در دل مردان عاشق خانه کن
جز درون قلب شادان روح نیست
موسیقی: ETHNO MUSIC - Love Secret
شوق تو از خانه برونم کشید
وادی افسان و فسونم کشید
سالک فکرت بُدم اندوهبار
عشق بخندید و به خونم کشید
آه از این پس همه آواره ایم
زخمی و بی خانه و بی قاره ایم
آمده یارم چو به قلّاب و تیغ
یعنی از این پس همه بیچاره ایم
آدمی از خاک و عاشق از فلک
عاشق آمد تا کند عالم الک
عاشق آمد از گلستان خدا
بی تمنّا، بی تضرّع، بی کلک
دوبیتی های حلمی را می توانید در اینجا بخوانید.
آرام تویی اگرچه آرامی نیست
فرجام تویی اگرچه فرجامی نیست
بیدار منم به مردم خوابیده
تا میکده ی روی تو جز گامی نیست
موسیقی: Vivaldi - Gloria