جمعه ۲۹ فروردين ۹۹
لب نمیگنجد که حقیقت بگوید. جان نمیجنبد که به حقیقت جامه پوشاند. چرا که آن لبها که عمری به حروف عبث جنبیده را چه صنم به حقیقت؟ چرا که آن جانی را که به بطالت و اندوختن و حسرت و لاف و خلاف پیچیده را چه جنم حقیقت؟
بیجنم در درون مرزها زندانیست. بیجنم را چه به پرواز؟ چه به آموختن؟ بیصنم را چه به کار، بار، دیدار یار؟
هنرنیاموخته چه کند جز اوهام وصال؟ موسیقینشنیده چه بشنود جز نالههای حشیشی؟ آن بانگها نشنود جان بنگزن. هنر را چه صنم با بنگیان و بنگیان را چه جنم هنر؟
حق ورا که به بزرگی خوانده و وی خود را به کوچکی می پسندد چه کند؟ هیچ، سرگشته در جهان پست به خود وانهدش تا کمان رنج کشد و عیار عشق یابد.
ما این رنجها باید بکشیم،
این رنجها گنجهای فردایند.
حلمی | هنر و معنویت
موسیقی: Vivaldi - Vinta à piè d'un dolce affetto