پنجشنبه ۳۰ مرداد ۹۹
سخنپرداز آزادی، ز جانی مطلقاً شادی
سخن گوید سخن گوید ز خاموشی به فریادی
عزیزان راه میجوشد ز عمق سینهی عاشق
خرابیها بسوزاند، برآرد محضِ آبادی
عجب دیروز و پایانی، عجب امروز و آغازی
عجب رازی و همرازی، هم این را و هم آن دادی
ز جان روح میپاشم، نه به ایوای و ایکاشم
به پای عشق فرّاشم، به رقّاصی و دامادی
درود ای زندگی نو، به حلمی راه بگشودی
جهان کهنه میراندی، جهان تازهای زادی