سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

دمدمان صبح..

دمدمان صبح در راهروهای معبد عشق پرسه‌ زدن
و چنین خطر کردن که بیرون و درون را لبالب هم مماس گذاشتن.


ایستگاههای ابدیت
مرزهای آتشین وصال
آنجاها که خدا را با معشوق خویشْ روح دیدار است
آنجاها که روح را با معشوق خویشْ خدا دیدار است
و هیچ کس نمی‌داند عاشق کیست و معشوق کدام است. 


در چنین مرزهای آتشین
که راز باید به جان نگاه داشته شود
پرسه می‌زنم
و بر بلندترین پرتگاههای حضور
خطر را به ناب‌ترین آوایش می‌رقصم
و به یقین می‌دانم
که از این بند باریک شعله‌ور به سلامت خواهم گذشت. 


حلمی | کتاب آزادی

دمدمان صبح.. | کتاب آزادی | حلمی

۰

برو از مرزها بگذر بدان سر

برو از مرزها بگذر بدان سر
بگفتت نه برو یکبار دیگر 


هزاران نه شنیدی و تو منشین 
تو را گوید نه و یعنی که بپّر


دلیران آری و یاری ندانند
که یاری از تو خیزد بهر دلبر


دلا عطر وفا از خون بخیزد
وفا می‌کن جفای عشق می‌خر


برو سویش مگو ماندیم و رستیم 
که ماندن می‌نداند قلب پرپر 


برون بودی، میان خیز و نهان رو 
تمام خویش را بردار و بگذر


شبان از جان حلمی شعله خیزد
سحرگاهان ز لب لفظ منوّر 

برو از مرزها بگذر بدان سر | غزلیات حلمی

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان