يكشنبه ۱۶ آبان ۰۰
سر بیفراز به فروتنیِ به گفته درنامده!
سر بیفراز به خاموشیِ در اهتزار، به سکوتِ در گفتگو!
سر بیفراز به عدم که درازنای دم است!
سر بیفراز به آسمان و بگو در این ثانیهی ناممکن:
"این منم روح در کالبد آدمی، در جستجوی حقیقت، در هراس از هیچ! این منم آفتاب، این منم آتش، در شبی که از هیزمش روح میتابد و عشق میتراود."
سجده مکن بر زمین زار!
سر به دیوار کوبیده مکوب!
به صلیب زنگآرمیده دل مدار!
سر بیفراز به آفتاب تفیده،
و در این لحظه بگو به آواز سرخ بیانتها:
آن آواز
آن آفتاب
آن سرخ
آن تفیده
آن بیانتها منم!
حلمی | کتاب اخگران