آنگاه که میخواهم سکوت کنم، سخن میگویم. آنگاه که میخواهم سخن بگویم، لبان مهر سکوت میخورد. خداوند سخن میگوید، خداوند میداند، خداوند سکوت میکند.
آنگاه که میخواهم سکوت کنم، سخن میگویم. آنگاه که میخواهم سخن بگویم، لبان مهر سکوت میخورد. خداوند سخن میگوید، خداوند میداند، خداوند سکوت میکند.
غزل ۴۵۵.
قهر تو در پرده جام لطف توست
این همه آتش، سلام لطف توست
قهر تو بر ناکسان زیباست، هان
این چنین قهر از نظام لطف توست
عشق را هم موکبی بالاترست
هر که را در انتقام لطف توست
هر که را چون می زنی با تیر خویش
دیده ام من از نیام لطف توست
درک قهر عشق بس ناممکن است
هر که را در بار عام لطف توست
سالک خون دیده داند عشق چیست
زخم را داند دوام لطف توست
سوز را جانی بداند چیستی
کان سوی این هفت بام لطف توست
دوش بر دوشم کُهی افکند یار
گفت حلمی این طعام لطف توست
منبع: غزلیات حلمی
برای خواندن غزلیات حلمی در کتابخانۀ دلبرگ، روی آن کلیک کنید.
دوبیتی ۶۳۰.
تو بیا به معبد من
که سخن سرای عشقم
به جهان سر به سر غم
دم غمگشای عشق
حلمی
خواندن دوبیتی های حلمی در کتابخانۀ دلبرگ، اینجا.
موسیقی: [Rajna - Glorian [New age / Ethereal / World