چهارشنبه ۲۰ اسفند ۹۹
جان همی کندم و زین حادثه جانی بردم
جان ز کف رفت و عوض جان جهانی بردم
کشتی باده به صد آتش و طوفان راندم
بینشان گشتم و گم تا که نشانی بردم
قاصد مرگ به هر ثانیه دورم میگشت
مرگ را کشتم و هر ثانیه آنی بردم
خیر و شر هر دو ز صد گوشه ندایم میداد
هر دو را سر زدم و شاه شهانی بردم
منطق از منزلت خویش جدایم میبرد
عاقبت عشق شدم عیش عیانی بردم
ساقی از قسمت پیمانه دو جامی دادم
خانومان سوختم و خانی و مانی بردم
کُه بدم، کاه شدم، باد ببردم به فلک
بیکران گشتم و صد کام و کرانی بردم
حلمی از رهگذر خاک بر افلاک بشد
بوتهی خشک بُدم سرو چمانی بردم
هر چه که بینم از جهان
قصّهی موجی و کفیست
این همه جنگ و قیل و قال
شعبدههای فلسفیست
موسیقی: Max Richter - Finale