مستی اینک آرام میگیرد، و با عبور از طغیانهای جان به کرانه میرسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جانها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده میشد و هرچه بخشیدنی بخشیده.
موسیقی: Katil - Kuzim
مستی اینک آرام میگیرد، و با عبور از طغیانهای جان به کرانه میرسد. امواج خروشان را، و جان را، سرمنزل حق بود. طغیان بیهوده جانها نستاند، چراکه هرچه ستاندنی باید ستانده میشد و هرچه بخشیدنی بخشیده.
موسیقی: Katil - Kuzim
ای دوست! سربازانت چون تو صبور نیستند. مرافقان سبز مدارا، مقامران سرخ جدال. نه، ای دوست! یارانت چون تو صبور نیستند و تو ایشان را چنان داشته ای، دم عریان تیغ محبّت، که هماره سره از ناسره جدا بماند، و در تنور گدازان عشقت تنها آنان راه یابند که جانشان را تحمّل آن چنان سرخی های لطفت باشد.
ای دوست! یارانت چون تو صبور نیستند، و شمشیردارانت را چون تو چنانی لبخنده ها بر لب نیست، این بی چهرگان طریق ابدی، این خاموشان طریق آتش و موسیقی. نه، ما را چنان صبوری نیست، ما محافظان آن خنده های شیرین تو، ما را چنان صبوری و مروّت نیست بر دشمنانت، ابلیسان عقل و تن پروران روان، ما را چنان صبوری ها نیست که آن لبخنده ها نبینیم و آن شیرینی ها نشنویم. چنانمان مروّت نیست بر بی مروّتان نازپرورد جهان، که بخواهند بر جان لطیف تو زخمکی بنشانند.
تو چنینمان داشته ای، و چنانمان طاقت نیست که عاشقان در خون نشسته ات، به شمشیر زهرآلود سربازان قسم خورده ی ابلیسکان زمان، زلف عنبرآلوده ژولیده کنند. ژولیدگی از آن ما، شوریدگی از آن ما، و درد سهمگین جهان و طاقت بی انتهای جان از آن ما. ما این رنج ها، این گنج ها را به نیکی پاسبانیم.
نه، ای عشق!
سرسپردگانت چون تو صبور نیستند،
و تو چنینمان داشته ای
تا در آخرین تقدیر خود
با شمشیرهای آخته و سپرهای افراشته
به دربانی آستان مقدّست
جان آزاده مصفّا کنیم.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: تابستان ویوالدی | تنظیم و اجرا توسط فرزاد دانشمند | گیتار کلاسیک