باری زمان فروخفتن توفان است، تا پایههای لرزانشده به آرایشی کذب فراخیزند و چهره و جان رسواشده بیارایند، که نه هرگز هیچ نبوده و نخواهد بود. گردنهای افراشته به کبر و دهانهای گشاده از ناسزا لیکن خاموش ماند. آری که بشر به تلخی میآموزد و به برکت رنج برمیخیزد.
قاضیان نامروّتی کنند و وکیلان دروغ بندند و رهبران خم به ابرو نیاورند، و خلقان از طبع کج خویش رنج کشند، زاری کنند، لیکن دریابند. عاشقان عاشقی کنند، از عاشقیشان جهانها بیاشوبند و به خاک افتند و به پا خیزند. آن زمانه که از توف رنج و بلا عاقلان عاقلی فراموش کنند، عاشقان چنین نخواهند کرد، چرا که عاشقان بیدارند و هرگز در خوابهاشان نیز یک دم پلک فرو نمیکشند.
عاشقان بیدارند،
و حاکمان پنهان جهاناند.
حلمی | هنر و معنویت