عبور از عمیقترین راهروی تاریکی در پستترین نشیب شب، به مشعلی فروزان از فرازناکترین شعلهی سحرگاه.
حلمی - کتاب اخگران
شر نجستم تا شَرَم ویران کند
در برابر خیر من عصیان کند
خیر هم در جوب دل انداختم
دل بداند خیر و شر چون جان کند
روح بودم روح گشتم عاقبت
این چنین فهمی تو را انسان کند
خامشی در آتشی بنشسته بود
عشق آری عاقلا اینسان کند
این حجاب سخت را آتش خوش است
دل سرِ پیچیدگان عریان کند
خانه را از پایه باید ساختن
بهر این پیرایه حق توفان کند
وقت مِی شد حلمیا تسلیم باش
حق نه هر لبتشنهای مهمان کند
موسیقی: Hans Zimmer - Lost but Won
به سمت تو آمدم، فرمان این بود. چون به تو رسیدم فرمان دیگر شد. به زمین آمدم تا مردگی کنم، تو را دیدم زیستن آغاز شد. پیش از این نبودم، در انسان مرده بودم، تو را دیدم انسان به سوختن آغازید. ابلیس از درد نعره میکشید، بر دردهایش خندیدم. روح از شوق میگریست، در گریه رقصیدم.
از چپ قد کشیدم، از راست بیرون شدم، در میانه نشستم. و هر بار میانه دیگر شد و هر بار بر سر هر دوراهی، انتخاب تو. هر بار تو و هر بار زندگی. نه حیوان و نه انسان، نه تاریکی نه نور، نه شرارت نه نیکی، تنها تو.
میلاد دردناک روح در هر لحظه، و شعف بیانتها در هیبت رنج. عشق، هر لحظه جور دیگر؛ راه، هر ثانیه به شکل نو. نه دستآویزی، نه بهانهای، نه لنگرگاهی و نه کرانهای. ماندن به دمی، و آنگاه رفتن. رفتن مدام و خدا را در خویش و خویش را در خدا زیستن.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: (Mose - Balance (Continuous Mix
دل آزاد و روان شاد و جهان داد
همه ویرانگان امروز آباد
ز سیم عقل و بند نقل خیزید
که هر چه خیر و شر، بر باد! بر باد!