باید به فروتنی نگریست. این گونه نیست که خر بیار و خرما بار کن. نه، این گونه نیست هم خر و هم خدا.
حلمی | کتاب آزادی
باید به فروتنی نگریست. این گونه نیست که خر بیار و خرما بار کن. نه، این گونه نیست هم خر و هم خدا.
حلمی | کتاب آزادی
کسانی به سویم میفرستند، - به هزار حیله و ترفند- ؛ که تو کیستی و چه میکنی؟ کسانی به سویشان میفرستم، - به هزار حیله و ترفند- ؛ که شما کیستید و چه میکنید؟ چشم در برابر چشم، و آیینهای در برابر.
خود را به صلّابهی فروتنی میکشیم. ما حضرت و فلان نمیدانیم. ما امام و بسار نمیشناسیم. ما عشق میشناسیم، و حضور تابناک عشق، جاری در هر لحظهمان.
سر میکشیم و فرو میاندازیم. واژگون میکنیم و بر میآریم. آتشایم، عشقایم، خوشایم. آرشایم، سلیمانایم، سیاوشایم. خاکایم و از خاکستران خویش برمیخیزیم، و برمیخیزانیم.
خود را به صلّابهی هیچی میکشیم؛ چو رهگذری ناچیز، چو گدایی، چو سنگی، چو سگی. بزرگی خویش خوراک خوکان میکنیم. بلی چون خوکان از ما بهتر به نیایشاند و سگان از ما خوشتر عشق میدانند.
میرقصیم و میخوانیم، و باکیمان نیست که خلق را، و خویش را، از رقصمان و از آوازمان، خوشایندی هست یا نیست. ما خلق نمیدانیم، ما خدا میدانیم، و نیز خلق خدا.
حلمی | کتاب آزادی
در عشق تو فروتنم، طلب مقامم نیست، هوای عامم نیست. در عشق تو خاموشم، شبم، عاشقم، کشتیام، قایقام. میبرم و باز میگردانم. نفس خامم نیست.
نفس آتشین است، به درون میرود سینه میسوزاند و به برون حکومتها واژگون میکند و بر میآرد. یکی دلّه میخواهد بماند، من ذلّه میگویم نه؛ وقت رفتن است. هر چند به جان دوستت میدارم.
ای بهجاندوستداشتهشدگان! وقت رفتن است. میبوسمتان و به حق وا میسپارمتان.
و هنر شما این است؛
وقت وداع، خاموشی،
وقت آمدن، سپاس.
حلمی | هنر و معنویت
بر زمین خدا باید به خرد، خاموشی و فروتنی راه رفت، نه به گردنکشی. گردن کشیده را میشکنند بالایان.
موسیقی: Joseph Haydn - Farewell
بالا بود، نه در مقام دل، که در مقام جاه. به دیگران به دیدهی حقارت مینگریست. جز خود و دوستدارانش نمیدید. سر نگون میکرد به کوچکی. دل نمیافراشت به عظمت، به فروتنی.
آنکه راه بسیاری رفته میپندارد که هیچ نرفته، آنکه راه اندکی رفته میپندارد بسیار رفته و به آخر خطّ نزدیک است. آخری نیست، هم این و هم آن هیچ است. هیچ کمالی نیست، که هماره پلّهای بالای پلّههاست. لیکن آنکه میپندارد هیچ نرفته فروتن است و به بلوغ رسیده، و آنکه میپندارد بسیار رفته متکبّر و کودک است.