و سپس عشق
این بدنام شده ترین واژه ی جهان
سر بر آورده از تاریک ترین لحظات انسان
سر بر آورده
نه به تطهیر خویش
که به تطهیر انسان
این خودکامه ترین ترین موجود جهان
این خودشیفته ی گردن افراشته ی جان
سر بر آورده عشق
به خاکش زند
و از خاکدانش بیرون کند.
و انسان
سرگردان
در کنار مقبره ها، نامها، یادها
در گردش فصل ها
بی هیچ اصل
و انسان
مشتی از خاک متکبّر
لحظه ای از خواب غفلت
عشق آمده رسوایش کند
این بدنام شده ترین واژه ی جهان.
و سپس دل
و جاده ای تا بی انتها کشیده
و آنگاه آتش و دُور شعف
وآنگاه قامت روح و هدف
بر آب رفتن چون کاه
بر باد رفتن چون آه
مرگ پشت مرگ
بیداری پشت بیداری
میلاد پس از میلاد
رقص در رقص
و فریاد در فریاد
قرن در قرن
هزاره به هزاره
اشک در خنده
و خنده در خون.
و آنگاه بیداری
و عشق
به هستی نو
و روح
در انسان
بی انسان
به دیدار خویش برخاسته.
حلمی | کتاب لامکان
نقاشی از آلن کوپرا
موسیقی: Fata Morgana - Inbetween Worlds
سرانجام باید عزم کرد بدان راه که پیش تر هیچ کس در آن قدم ننهاده و بدان سفر راهی شد که هیچ مسافری به خود ندیده است.
تاریخ زمین را تمام زیستن،
آنگاه زمان آغاز تاریخ آسمانی روح.
حلمی | کتاب لامکان