دل به سان قبلهنماست، سوی تو نشانه میگیرد
آدمی غریبه مییابد، در تو آشیانه میگیرد
ای دریغ روزگارانی که نماز عقل میخواندم
حالیا به مذهب عشق دل ره ترانه میگیرد
ای جهان ببین که چشمانم سوی عالمی دگر دارند
جان من ز بهر اسبابت نی دگر میانه میگیرد
ای زمین ز چرخ دیرینت رستم و به روح برجستم
ای زمان ببین که پروازم سمت بیکرانه میگیرد
با تو مردم زمانه کجاست ای دل خدایگونهی من
تو برو رهاییات خوش باد، مردمت بهانه میگیرد
حلمیا ز چرخ ویرانی دل کن از طریق پیشانی
پشت سر جهان روحانی با تو راه خانه میگیرد