سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

به گرد پات برسیم..

به گرد پات برسیم ای یار، کاری کن به گرد پات برسیم. در تنهایی خویش تکیده، از تنهایی خویش روییده، کاری کن به گرد پات برسیم. تو که در آستانه‌ی عزیمتی، تو که در آستانه‌ی عروجی تازه‌ای، کاری کن به گرد پات برسیم. 

آه ستارگان را ببین هر سو پیرامونم به رقص‌اند، آه موسیقی را بشنو در گوش جانم! آه این زیبایی بی‌حد را ببین. من چگونه قدر بدانم و چگونه پاس دارم؟ آه ای یار، کاری کن به گرد پات برسیم.

حلمی | کتاب آزادی
به گرد پای یار | کتاب آزادی | حلمی
۰

معراج لابازگشت

آن استاد من،‌ تمام جان من، پیر من، آنگاه و در آن دم و در آن زندگی، توانست به معراج لابازگشت رود، من چرا نروم؟ آن جوهر توانست جوهر خویش بازیابد،‌ من چرا نتوانم؟ آن «نازنین» چون توانست، آن «تمام دنیا»، من نیز بتوانم. 


هر دو هنوز بر زمین‌ایم،
روزی هر دو بر هیچ جا نخواهیم بود،
ما بی‌کسانِ در همه‌جایان.


حلمی | هنر و معنویت

من نیز بتوانم | هنر و معنویت |‌ حلمی

۰

تا دم‌دمان صبح..

تا دم‌دمان صبح تاب آوردن
تا مرگ،
و آنگاه بازگشتن.

حلمی

تا دم‌دمان صبح.. | هنر و معنویت | حلمی

۰

یادش چو کنی سفیر معراج شوی

با موسقی سحر به افلاک رسی
در خانه‌ی ارواح طربناک رسی
یادش چو کنی سفیر معراج شوی
نامش چو بری بسان کولاک رسی

حلمی

با موسقی سحر به افلاک رسی | رباعیات حلمی

موسیقی: Frenic - Old Waltz

۰

ای دل خوندیده جان‌افراز شو | مثنوی

ای دل خوندیده جان‌افراز شو
روح عریانی، حجاب‌انداز شو


خلق اوهامی به قعر چاه بین
مردم بیراه را خودخواه بین


مردم حق را بگو بیدار باش
هر زمان آماده‌ی پیکار باش


غفلت و جهل است هر سو، تیز کن
این بهار کبر را پائیز کن 


خامشان شاهد معراج‌وش!
بر شوید ای رهروان کاج‌وش


کو به کو این قاره نورانی کنید
این ره شب را چراغانی کنید


سالکان راه بی روی و ریا!
بر شوید ای پاسبانان خدا


ظلمت کوران اگر برجاست این
چون تو بنشستی ز دل، برخاست این


تو بخیز ای دل که از برخاستن
شعله پرسو می‌شود از کاستن


تو بخیز از خویش و از حق نور ده
آتشی بر هیزم مغرور ده


صلح خواهی جنگ‌ها بی‌باک رو
در پی حق رزم‌های پاک رو


شاهدند آنان که با دل خاستند
از میان شعله کامل خاستند


شاهدند آنان که بی‌دل تاختند
بهر خود از شعله دوزخ ساختند


بی‌دلان را این وحوش کور بین
تو برو با دل خروش نور بین


حلمی

ای دل خوندیده جان‌افراز شو | مثنوی | حلمی

موسیقی:‌ Balmorhea - Remembrance

۰

خزیدند و شب مسکین گرفتند

خزیدند و شب مسکین گرفتند
شکن در هم زدند و چین گرفتند


تمام کوه بر معراج می‌رفت
شهان در جان من شاهین گرفتند


سرم بر باد می‌شد دل بر آتش
زبان از وعده‌ی دیرین گرفتند 


کمر در قتلگه بستند و در بر
مرا در خرقه‌ی نسرین گرفتند


امان بردند و جان در خطّه‌ی نو 
به غسل باده‌ی تکوین گرفتند


سخن کوتاه و خاموشی وزان باد
که حلمی بهر این تضمین گرفتند

خزیدند و شب مسکین گرفتند | غزلیات حلمی

موسیقی: الف - راه بازگشت

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان