آن استاد من، تمام جان من، پیر من، آنگاه و در آن دم و در آن زندگی، توانست به معراج لابازگشت رود، من چرا نروم؟ آن جوهر توانست جوهر خویش بازیابد، من چرا نتوانم؟ آن «نازنین» چون توانست، آن «تمام دنیا»، من نیز بتوانم.
هر دو هنوز بر زمینایم،
روزی هر دو بر هیچ جا نخواهیم بود،
ما بیکسانِ در همهجایان.
حلمی | هنر و معنویت
با موسقی سحر به افلاک رسی
در خانهی ارواح طربناک رسی
یادش چو کنی سفیر معراج شوی
نامش چو بری بسان کولاک رسی
موسیقی: Frenic - Old Waltz
ای دل خوندیده جانافراز شو
روح عریانی، حجابانداز شو
خلق اوهامی به قعر چاه بین
مردم بیراه را خودخواه بین
مردم حق را بگو بیدار باش
هر زمان آمادهی پیکار باش
غفلت و جهل است هر سو، تیز کن
این بهار کبر را پائیز کن
خامشان شاهد معراجوش!
بر شوید ای رهروان کاجوش
کو به کو این قاره نورانی کنید
این ره شب را چراغانی کنید
سالکان راه بی روی و ریا!
بر شوید ای پاسبانان خدا
ظلمت کوران اگر برجاست این
چون تو بنشستی ز دل، برخاست این
تو بخیز ای دل که از برخاستن
شعله پرسو میشود از کاستن
تو بخیز از خویش و از حق نور ده
آتشی بر هیزم مغرور ده
صلح خواهی جنگها بیباک رو
در پی حق رزمهای پاک رو
شاهدند آنان که با دل خاستند
از میان شعله کامل خاستند
شاهدند آنان که بیدل تاختند
بهر خود از شعله دوزخ ساختند
بیدلان را این وحوش کور بین
تو برو با دل خروش نور بین
موسیقی: Balmorhea - Remembrance
خزیدند و شب مسکین گرفتند
شکن در هم زدند و چین گرفتند
تمام کوه بر معراج میرفت
شهان در جان من شاهین گرفتند
سرم بر باد میشد دل بر آتش
زبان از وعدهی دیرین گرفتند
کمر در قتلگه بستند و در بر
مرا در خرقهی نسرین گرفتند
امان بردند و جان در خطّهی نو
به غسل بادهی تکوین گرفتند
سخن کوتاه و خاموشی وزان باد
که حلمی بهر این تضمین گرفتند
موسیقی: الف - راه بازگشت