مخاطبی کلام حقّ یک دلیری می خواهد. آن کس که با حقیقت مواجه است می داند که این کتاب را برای گدایی نگشوده است که چیزی دستش را بگیرد و اینجا به تأیید و تکذیب نیامده و دیگر او طفل اثبات و انکار نیست که به چیزی دلخوش و دل آزرده گردد، بلکه آمده تا چیزی یاد بگیرد و به خود و دیگری بیاموزد، که اگر غیر این باشد و کس با دلی مکدّر از کینه ها و جبهه داری ها و دوستداری ها با کلمه مواجه شود و از کلمه رو برگرداند، کلمه نیز تا قرنها و چه بسا هزاره ها از او رو برگردانَد و بر گوش ها و چشم های او مهر زده خواهد شد تا از آن چه که امروز است کرتر شود و در کوری خود استوارتر گردد تا آن روز که از پس بسیار مرگها و مرارتها شنوایی و بینایی خویش از نو به خون و عرق جان به کف آورد و از نو در سویی و کویی دیگر با کلمه مواجه گردد.
- بارها گفته شده و باز خواهم گفت: پیش از آن که قلم در دستان خویش بچرخانید بسیار بخوانید، بیش از آن که زبان لقّ در کام بگردانید بسیار گوش کنید، بسیار ببینید، پیش از آن که بپندارید وقت نگاشتن و وقت ساختن و برافراشتن است ابتدا عمرها در خود بتپید و با خویشتن بیامیزید و سپس سر بر کنید و بیرون روید و با جهان و مردمانش بیامیزید و بمیرید و برخیزید و دوباره و هزارباره بمیرید و برخیزید و ببینید و بشنوید و بخوانید، آن گاه اندک اندک زمان شایستگی ست.-
این سخن عشق است و عاشقان دلیر مردان و زنان روزگاران اند، آنها که به مردی و زنی شان بسنده نیست و در خود «روح» را جوییده اند و اگر هنوز نیابیده اند می دانند که روح چیست و بدان دیار رهسپارند. آنان که با شعر و قصّه دلخوش نیستند که در این وادی این نیز نیست، چرا که شاعران و قصّه پردازان نیز از اقالیم حسّ بیدار و آگاهی های روشن اند که در این اقالیم دیربازی ست از ایشان نیز هیچ خبر نیست، جز مشتی کابوس گرد ظلمات بی انتها.
پس سخن این است، آیا چند تنی به جدّ در هر زمان عزم کلمه می کنند؟ اگر آری، بسنده است و این کتاب ها گشوده می شود و کلمات با قلب ها سخن می گویند وگرنه گشوده نیز بشود همچون دیوان عارفان شاعر و مولایان هر زمان روخوانی بشود و خوانده نشود و با آن عشوه های صوفیانه پرداخته بشود و ناکسان بدان خودفروشی ها و مزدوری ها کنند و سایه وار و نامجو با عواطف زار و عقل کج مزوّر خود بر آن بیاویزند و کس به عمق ها سر نکشد و در آبها غوطه نزند و در آتشها سر نبرد، نام آب و آتش هیچ جانی دلداده نکند.
و اینجا بسیار صحنه ها و نمایش هاست از صوفیان تن و زلف و نما و بسیار چهره های غم آلود و سگرمه های درهم و یا خنده های دروغین و شعف های سراپا جعلین. و اینجا دیار نعلین هاست، حال آن که در جیب ها، سکّه های طلا. آه ای دوستان، رازها رو می کشند از مردمان ریا و روزها تا شب و شبان تا سحرگاه از روح طفره می روند. - پس با خود می گویند کجایند آن رازها و پاسخ این است: آنجا که شما نیستید.-
آه ای دوستان در خود جستجو کنید و خود را جستجو کنید و آن نام ها را بیابید که با آنها این جامه هاتان خلق کرده اند و از همه جامه ها و تن ها و اسم ها و صورت ها بگذرید و بگذرید از آیه ها و آرایه ها و از این خاک ها سر بیرون کنید و در روح خویش را بازیابید و مخاطب کلمات خویش باشید. آنگاه تلخی این حرفها بر شما چون شهد و شکر خواهد شد.
سید نوید حلمی
کتاب لامکان