سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

عشق، عشق است.

کودکان، به راه درنیامدگان و غیرواصلان به خدامردان القاب می چسبانند و نام  بزرگان را با پسوند و پیشوند چون خود کوچک می سازند.


عشق، عشق است. حضرت و باریتعالی و رحمت الله و علیه السلام به آن نمی چسبد. این القاب برای دور از دسترس کردن و عقیم کردن اثر روح الهی و خاموش کردن شعله ی کلمات حقّ  است. چرا که چسبانندگان القاب خود عقیم و ابتر و خالی از عشق و بی خداوندند. 


پس از اغراق کنندگان دوری کنید و  از برچسب زنندگان دوری کنید و از ایشان که نام خدامردان را چنان می آلایند که از خدا تهی شود و از ایشان که پرچم ها و کتیبه ها می آرایند و علم ها برمی افرازند تا به زیر آن فساد کنند دوری کنید.


و از ایشان که فریاد مرگ سر می دهند، حال آنکه پیش از آن شیطان معامله ی خود را با ایشان کرده است و از ایشان که تنها سخن از حقّ می گویند و تنها از بزرگان به نیکی یاد می کنند و از عمل و عدالت و بزرگی تهی اند دوری کنید. 


کوچک باشید و زشت باشید و ناپسند باشید، فقیر باشید و بازنده و به گوشه ی خیابان افتاده و مطرود و رانده شده و بی همه چیز باشید، امّا خودتان باشید، که خداوند زشت رویان بی ریا را از زیبارویان ریاکار دوست تر می دارد.


خداوند خداناباوران یکرنگ را از صدرنگان خداباور دوست تر می دارد، چرا که خدا را به باورهاتان نیازی نیست و آنچه شما را نزد خداوند گرامی می سازد ایمان های به عمل درآمده و عمل های شایسته ی پنهانی ست. 


حلمی | کتاب لامکان

۰

در قبضه ی یک

در آگاهی الهی ارزش یک از هزار بیش است. یک جمعیت فدای یک تار موی یک عاشق. آن گاه که عشق فرمان راند، عقل دست به سینه نشسته که اجابت کند. گو کوهها بغرّند، زمین سینه بشکافد، زمانه فرو ریزد، جنگها مردمان خواب مانده درو کند و انقلاب ها آن چنان تخت عاقلان در هم کوبد که تا صد سال به خماری بیندیشند که چه شد این شد و به دسیسه گرد هم آیند که تخت باژگونه راست کنند. و ای زهی خیال باطل که کار هیچ باژگونیده ای راست نخواهد داشت. 


آنجا که «یک» حکم می راند، هزار برمی خیزد که فرمان برد. هزار ِخفته در یک آن، یک چشمه از بیداری می چشد و به راه می افتد. آن گاه چون تندباد عشق فرونشست آن هزار با خود می گوید چه شد، ما آن نبودیم. بله شما آن نبودید، شما «یک آن» در اراده ی عشق بودید و در یک لحظه خداوند شما را به کار آن «یک» بی خود کرد. پس خلق نیز چون اراده ی الهی حکم کند، قبض شود و کار خدا کند. حتّی اگر به کسری از ثانیه در بی نهایت. گرچه زودی پس از آن نیز به گمراهی انسانی خویش باز گردد. 


پس با یک خوش باشید، ای یکان. آن یک در درون خویش بیابید و عزم آن یک کنید. چون با یک شوید، هزار با شماست و آنگاه نیز که هزار بیراه شد و هزاره از هم پاشید، شما در راه خانه اید. شما از یک اید، حالی در قبضه ی یک اید و به یک رهسپار. 


حلمی | کتاب لامکان


۰

ای روح! چه می کنی نیمه شبان..

:ای روح! چه می کنی نیمه شبان در خموشی بلندآوازه ی خویش؟
:می گردم به جستجوی زهدانی، تا نور بزایم و موسیقی برقصانم. می گردم به خوابها، می گردم بر آبها و اقیانوسها و بر آن چشمه سارها که آدمی هرگز ندید و می زایم رویاها و خیالها و در میدان های نور با بیدارها آستین می افشانم و جام می گردانم و در میدان های خون با سربازها در آتش ها می تپم و روح می گیرم و روح می گردانم. و می گردم به جستجوی دریچه ها، من فرشته ی شعف، من پیغمبر شادکامی، و دروازگان غم می بندم و جهان تا بهشتها بالاتر می کشم. هر شبان تا سپیده در معابد عشق می رقصم و در مجلس اوراق نورانی با عارفان دیرباز پیمان تازه می کنم و با پیغمبران کهن از امّت هاشان داستان ها می گویم و رازها با ایشان تازه می گردانم و آن گاه چون نخستین پرتوی صبح سقف فلک شکافت با آفتاب باز می گردم  و چون لبخند بر صورت عاشقان می شکفم. 


حلمی | کتاب لامکان


۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان