سرای حلمی

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست _*_‌ بر هر که بخواند این خط راز، سلام

کارهای جانانه کنیم

به نام عشق و برای عشق چه کار کنیم؟ هر کار که از دستمان، هر کار که از جانمان بر می‌آید. جان در تن نشسته و جان از تن بر می‌آید که کار کند، برای عشق صلح کند، وصل دهد، وصال کند و پیکار کند. 

این جان جانانه است، از جانان است.
دوستان! کارهای جانانه کنیم. 

حلمی | کتاب آزادی
کارهای جانانه کنیم | کتاب آزادی | حلمی
۰

محال‌تر روم

در شبی سرتاسر تباه، تمام سیاه، همه اهریمنان در برابرم صف کشیده؛ از چپ دامنم می‌کشند و شعله‌های سرخ الحاد سزایم می‌کنند و از راست عباهای سیاه سنّت بر سرم می‌گدازند. می‌گویم بادم، آتش می‌شوند. می‌گویم آتشم، باد می‌شوند به خاموش‌کردن‌ام. و چون باد می‌شوند آتش نمی‌یابند، حتّی یک شعله نمی‌یابند. حتّی خود را نمی‌یابند. آه که چه فریب خورده‌اند فریبندگان و فریبکاران زمان. 

از شمال برخاسته‌ام،
از این نیز شمال‌تر روم.
حال نمی‌دانم،
محال امّا چرا. 
از این نیز محال‌تر روم.

حلمی | کتاب آزادی
محال امّا چرا | کتاب آزادی | حلمی
۰

تو عزمی کن ای مام پا‌بسته جان

تو عزمی کن ای مام پا‌بسته جان
اسیری و جهدی به کوی خوشان


کمی پیش‌تر تا که بالا کشی
از این سور و سات نوای ددان


از این شهرگان نمای و هوای
بیا تا که برپا شوی سوی آن


دمی کژرویی یک دمی راست‌رو
بیا جانِ دل سوی دل در میان


رها شو تمامی ز شرّ و شجر
که جز غم نیامد برون زین دکان


اگر غم غمی کوه اندُه شکن
اگر شور شوری ز جان جهان


اگر جنگ جنگ مردان حق
اگر صلح صلح نبردآوران


اگر دل دلی خون کند عقل را
اگر سینه‌ای سینه‌ای خونفشان


برو حلمیا رزم پاکان خوش است
سپر کن حق و تیغ دل برکشان

تو عزمی کن ای مام پا‌بسته جان | غزلیات حلمی

موسیقی: Mikhail Ippolitov-Ivanov - Procession of the Sardar 

۰
وبلاگ رسمی سید نوید حلمی،
انتشار مطالب با ذکر نام و منبع آزاد می‌باشد.

بیاریدش، ز ایمانش مپرسید
کشانیدش، ز دامانش مپرسید
به پنهانش منم در هر شب و روز
رسانیدش، ز پنهانش مپرسید

من اینجایم باز،
با ملکوتی که از انگشتانم می‌چکد.
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان