جمعه ۲۹ شهریور ۹۸
نه بگو ای ذرّه تا برپا شوی
بردهای با صد نهای آقا شوی
این همه آری بیعاری چه شد
نه بگو یکبار تا دارا شوی
نه بگو ای ذرّه تا برپا شوی
بردهای با صد نهای آقا شوی
این همه آری بیعاری چه شد
نه بگو یکبار تا دارا شوی
برو از مرزها بگذر بدان سر
بگفتت نه برو یکبار دیگر
هزاران نه شنیدی و تو منشین
تو را گوید نه و یعنی که بپّر
دلیران آری و یاری ندانند
که یاری از تو خیزد بهر دلبر
دلا عطر وفا از خون بخیزد
وفا میکن جفای عشق میخر
برو سویش مگو ماندیم و رستیم
که ماندن مینداند قلب پرپر
برون بودی، میان خیز و نهان رو
تمام خویش را بردار و بگذر
شبان از جان حلمی شعله خیزد
سحرگاهان ز لب لفظ منوّر