و در نهایت گمراهی تحفه ای اهریمنی از آن کسانی ست که به ارشاد دیگران سخت در کارند و ایشان که گاه خرقه می کشند و گاه خرقه می نهند، زان پیش تر که در درون خویش خرقه های خویش دیده باشند - خرقه های جهل و شرّ و نفاق - و چون در بیرون خویش آن خرقه ها می بینند، می شورند و چون در بیرون بر تصویر خویش شوریده اند، آن تصویر نیز بر ایشان می شورد - چرا که این عالم تصاویر است و جان هر کس را تن پوشی از خرقه ها و تصویرهاست و روح را تن آیینه ی صافی نیست - و این چنین آن مؤمن خام که هنوزش چشمی به خویش نیست، در سراب تصویرها طعمه ی اهریمن می گردد و از بندگان زبون درگاه او.
و در نهایت هدایت عطیه ی الهی از آن کسانی ست که سخت در خویش مشغول اند و عالم را بازتاب خویش می دانند و در خویش می جویند و در خویش می بینند و هر زشتی در بیرون، ایشان را اشاره ای به آن ناپاکی در درونشان است و این بی فوت وقت ایشان را به کار اصلاح خویش وامی دارد و چون بر نفس خویش شوریدند و آن لکّه ها زدودند، آنگاه هر چه در بیرون می نگرند زیبایی، خلوص و طراوت است. چرا که جهان، آیینه ی سالک است. چرا که آفتاب از درون می تابد، راه تنها در درون پیموده می شود و سامان کارها نیز تنها از درون میسّر است. واین چنین سالک عاشق، خویشتن حقیقی خویش را در مقام روح باز می یابد و رهروی از رهروان دلیر درگاه الهی می گردد.
حلمی | کتاب لامکان